خانما من حدود ۲ تا ۳ماه با ی نفر اشنا شدم وحرف میزنم و حدود ۲ تا ۳ جلسه اومدن خاستگاری من تواین ۳ماه که حرف زدم این اقا پسر فوق العاده اروم ومتین و مودب وخانواده دارهستن و امکانات خونه داره و تایم کاریشم از ۸ صبح تا ۸ شب که من مشکلی ندارم . تنها چیزی که فکرمو مشغول کرد خساست بود که بارفت وامد بیشتر مشخص میشه مثلا حرف درمیاد میگم بریم رستوران میگه بریم یا جز انتظارام گفتم هفته ای دوشب شام بیرون یا ماهیانه اوکی بود حالا مشکل اینجاس بابام بعد دوسه جلسه که اومدن رفته تحقیق کرده که اگه اوکی بود رفت وامد بیشتر بزاریم میگه توتحقیق خانوادش خسیس و حساب دو دوتا چهارتا میکنن وباباش خیلی روشون تاثیرداره کلا خانواده ین که اذیت میکنن حالا بابام میگه تموم کن این قضیه ولی من اشوبم و مردد. و خیلی حس بدی دارم و نمیدونم چی کنم😔