مسیر طولانی ای در پیش داری تا همسرت رو به خانواده ی جدیدش وفق بدی...
دوتا نکته :
۱. خیلی کاراشو کنترل نکن(همین که خبر از طلا و سود واینا داری یعنی خیلی داری سرک می کشی)
۲. گذشت های بی خودم نکن
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
کاری نداشته باش به کی چقدر پول میده و اینا...
ولی حتما واحد به نامت کنه
نه چون شانسش از توه... چون برای دادن پول این خونه از خرجی زندگیش زده و شما یک طرف این زندگیه مشترکی
واقعا خسته شدم از كاراش ميگم محسن بريم فرداشب خونه مامانت ميگه نه ولي صبح كه ميشه ميگه بريم امشب خونه مامان تو
ميترسه بريم خونه مامانش شام وناهار بخوريم
مگه من دل ندارم از بي مهري اين خونواده بعد هنوز دروغم بگه بهم در مورد پول به باباش
من كه راضي نيستم اين پول حق بچمه
از اینجا به بعد هم اصلا بار اضافه برای خانوادت نباش
خودتون دو تا بچه خواستین و خودتون هم باید جمع کنین زندگیتون رو...
نه‌مادرخودت نه مادر شوهرت...
زنگت نزد ناراحت نشو تو هم به وقتش زنگ نزن احوال بپرس
عزیزم من شوهرم منو نمیبرد خونه مادرش تا مبادا مادرش که هیچ کاری هم تو خونه نمیکنه مبادا خجالت بکشه خونش نا مرتبه...
خونه مادر خودتم نرو...
چرا به اونا زحمت میدی.
زحمت خودت و شوهرت فقط باید روی دوش خودتون دوتا باشه
كلا تيك عصبي گرفتم يك كلمه درست نميتونم حرف بزنم همش گريه ميكنم امان از روزي كه مادرشوهرم بخواد بياد خونمون همش بالا ميارم از استرس شديد خيلي حالم بد ميشه ميبينمشون چون همش كاراي بدي كه انجام دادن عين فيلم جوي چشممه
مخارج زندگیت رو ببر بالا تا پولی برای بذل و بخشش براش نمونه
خدا منو لعنت كنه اخه سه تا از مهره هاي كمرم ديسك دارن نميتونم بچه بغل كنم بابام منو ميبره خونشون كه اذيت نشم واقعا يه بچه بي خاصيت بودم واسه مامان و بابام كه جزدرد سر چيزي نداشتم براشون خدا اگه توي اين دنيا براشون جبران نكنه مطمئنم توي اخرت دستشونو ميگيره
برای چی استرس ؟؟؟
نگران نباش من ۱۰ سال از زندگیم گذشت
شوهرم مث شوهرت بود...
الان خیلییی خوب شده
تقصیر خودمونه که تمام بار رو انداختیم روی خانوادمون
اگر دعوتت نمیکنن تو هم دعوت نکن
شوهرت خواست بگو منو دعوت کنن تا دعوت کنم
بعدم خیلی سبک کار کن با دو تا بچه
خب همسرت باید جورت رو بکشه نه پدرت...
بعدم نگران نباش خانوادت از دیدنت کیف میکنن.
اما این روالو گفتم تا شوهرت متوجه خانواده اش که الان شما و بچه هاش هستین بشه
از بس مسئولیتها رو بردی خونه پدرت همسرت عادت کرده
اصلا مدل خودم اينحوري نيست كه دعوت نكنن دعوتشون نكنم يا زنگ نزدن منم زنگ نزنم
مامانم همش بهم ميگه اگه كم لطفي در حقشون كني دنيا گرده سرت مياد منم از اينده خودمو بچهام ميترسم واسه همين سعي ميكنم كوتاهي نكنم
دوستان به تاپیک‌منم جواب بدین لطفا
کاش من نگهبان شده بودم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
