واای یبار با عمم پیش یکی از دوستاش نشسته بودیم من صدای حرف زندنشونو کم و بیش میشنیدیم ولی فهمیدم دارن درمورد برادر دوستش حرف میزنن
مخ لامصب منم کلا این چیزا رو ب خودم ربط میده و زود ریکشن نشون میده یدفه گفتم عمه از دستم خسته شدی میخوای شوهرم بدی😐
تا اونا اصلا داشتن درمورد رشتش حرف میزدن وااای خیلییی خجالت کشیدم
دوتامونم با دختره رودروایسی داشتیم
دیگه تا مدتها حرف نمیزدم اصن فقط در مواقع ضروری