مامان نامزدم گفته بود شام بیا خونمون
بچه ها مادرشوهرمه ولی من عادت ندارم بگم مادرشوهر😐😂
منم رفتم
قبلش مامانم گف اونجا عین ی مهمون نباش حداقل ی دست بنداز سفره ای چیزی پهن کن
بعد منم گفتم باش
رفتم اونجا دیدم میخواد برنج خیس کنه گفتم بدین من خیس کنم
ای کاش لال میشدمنمیگفتم
ما اونجا ۵ نفر بودم
مامان نامزدم گف ۶ لیوان کافیه
منم ریختم دیدم عع خیلی کمه ۱۲ لیوان ریختم😐😐😐😐😐😐😐😐😐
وای چقد خنگم من
بعدش مامان نامزدم وقتی پخت با خنده گفتش مرجان دخترم هیئت غذا میدی ؟
ابروم رف
چمیدونستم وقتی میپزه بیشتر میشه
بعد بابای نامزدمگف تا ی هفته باید برنج بخوریم🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️
وای ابروم رفت