وای بچه ها تاپیک پر بازدیدو خوندم استرس گرفتم یاد خودم افتادم ۱۹ سالم بود یه شرکت کار میکردم اونجا با یه آقایی آشنا شدم خیلی صمیمی شدیم میگفت میخوام باهات ازدواج کنمهمه جا رفتیم کلی خاطره خوب برام رقم زد روز تولدم رفته بود ماشین مدل بالای دامادشونو گرفت منو برد بهترین جاها هنوز که هنوز بهترین تولدم اون سال بوده از بس بهمخوش گذشت . ما بیرون بودیم یه خانومی بهش زنگ میزد میگفت کجایی و... شبا اس که میداد میگفت بعدا اس میدم شبا تلفنی حرف نمیزد
الان میگم چی شد
( تازگیا هرجور تاپیکی میزنی یه عده میان توهین میکنن لطفا اونا نیان مرسی اه)