به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم! یه اتفاقاتی که طبیعی ترین چیزهای زندگیه برای ما شده حسرت که آیا بهش میرسیم یا نه.حس و حالم برای خیلی هاتون غریب نیست .دلم یه حس و حال خوب میخواد..
عزیزم توکلت به خدا باشه واسه منم تقریبا یکسال طول کشید
مادر کی میایی تا من هم طعم شیرین مادر شدن رو بچشم؟ جانانم چند بار است که خواب تو را دیده ام در بغل بودی چه حس شیرینی بود بودنت .دلبندم چند تار موهای مامان و باباسفید شده پس تو نمیخواهیی بیایی و بمانی برای من برادرت تا ۳۹ هفته مهمان دلم بود چقدر حس زیبایی بود بودنش برای من اما برادرت قبل آمدن به بغلم به سوی آسمان پر کشید مادر این همه درد و رنج کافی نیست ؟؟؟؟درد از دست دادن برادرت درد نیامدن تو مادر دلم برای در آغوش گرفتنت پر میکشد تا کی حسرت شنیدن خنده هایت را بکشم مادر کی تو میایی من را صدا کنی مامان و من با همه وجودم بگویم جانم عزیزتر از جان مادر
ندارم هزیزدلم ،این ماه قرص لتروزول خوردم امروز رفتم سونو یهو گفت همه فولیکولات کوچکن رشد نکردن اعصابم بهم ریخته
به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم! یه اتفاقاتی که طبیعی ترین چیزهای زندگیه برای ما شده حسرت که آیا بهش میرسیم یا نه.حس و حالم برای خیلی هاتون غریب نیست .دلم یه حس و حال خوب میخواد..