2410
2553

پرینت و گرفت و ضایع شد منم گفتم منو برسون شهرمون تو راه همش میخواستم بالا بیارم حالم بد بود خیلللی رسیدیم گفتم داروخونه وایسا رفتم گفتم حالم بده یه قرصی چیزی بهم بدین یهو گفت باردار نیستی؟😲بی بی چک گذاشتم مثبت شد خفه شدم دیگه حرف نزدم به مامانمم نگفتم و برگشتیم 😭

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

ساکت بودم یه دفتر داشتم و هرروز مینوشتم انگار سبک میشدم حاملگیم پر خطر بود دکتر استراحت مطلقم کرد گفت نود درصد بچه از بین میره اهمیت نمیدادم همش گریه همش تنهایی کتک 😭خودمو تنهایی هام تو شهر غریب من همش ۱۷ سالم بود😭

2456
پرینت و گرفت و ضایع شد منم گفتم منو برسون شهرمون تو راه همش میخواستم بالا بیارم حالم بد بود خیلللی ر ...

همه اینا تو چن هفته بوده ؟ انقد تند تند همه چی پیش رفته و ازش حامله هم شدی؟ تو همه داستان گریه و ناراحتی و طلاق بوده اصلا انگار ی روز خوشحال نداشتی این وسط چطور باردار شدی   

افت پلاکت داشتم فشارخون بالا دفع پروتئین دکتر میگفت خیلی خطر داره زایمانت انگار داشتم میمردم  اما برام مهم نبود به هیچکسم نمیگفتم فقط میریختم تو خودم انگار فقط چندماه تا خوشبختیم فاصله داشتم همین چندماه پیش بود داشتم راحت میخندیدم  هزار بار تو حاملگی از خونه بیرونم میکرد بدون پول و گوشی منم میرفتم تو بهزیستی کنار خونمون با بچه ها حرف میزدم 😔

شش ماهه باردار بودم گفتم به درک طلاق میگیرم میرم با بچم زندگی میکنم یهو داداش ۱۵ سالم سکته مغزی کرد دوتا جراحی سنگین از مرگ برگشت دیگه نمیخواستم خانوادم بیشتر از این اذیت کنم گفتم گناه دارن اونا همش مادوتارو دارن سکوت کردم

شوهرم فهمید بیشتر اذیتم میکرد

اینم بگم چون بچه دختر بود دیگه ولم نمیکردن اره سردی خوردی دختر شد باید پسر میزایدی و فلان کاری کردن بعد سونو تو مطب نشستم از دستشون زار زار گریه کردم یه جور رفتار میکردن انگار ادم کشتم

2714

ماه اخر بودم یه هفته تا زایمانم بود خواب بودم یهو شوهرم لگد زد تو شکمم پاشو جمع کن برو خونتون سر اینکه چرا به روی خودت اوردی که میدونی من دو میلیون کره و روغن محلی واسه مادرم خریدم من فقط گفته بودم میدونم حرف بدی نزده بودم فقط خواستم بفهمن من خر نیستم همش مادرشوهرم میگفت کره ها خوبم هستن برا ما نگرفتین 

قهر بودیم با خانوادش تمام طول بارداریم داشتم نقشه جشن دنیا اومدن دخترم میکشیدم که چی بپوشم  و چیکارکنم شاید یه کم جای عروسی و برام بگیره دوروز قبلش شوهرم با مادرش اشتی کرد مادرش اومد ابرومو برد جلو همه  دیگه شدم عین دیوونه ها جیغ گریه اشک میرختماااا غش میکردم دوباره به هوش می اومدم دوباره گریه وباز از اول اینقدر زدم توسرم تاجم ذره ذره شده بود چطور میتونستم قبول کنم تو یکسال اینقدر بدبخت شدم 😭

تا با مادرش اشتی کرد پرش کرد چند روز بعد اومد با کمربند منو زد قشنگ چندتا خورد رو بخیه هام تا یکسالگی دخترم همشششش دعوا کتک داداشم حالش بهتر شده بو  گفتم جدامیشم رفتم واسه طلاق سه ماهه یه قرون پول نداد بهم بابام گفت برگرد فصل پسته هاس یه کم طلا بگیر حداقل بعد جداشو یا برو یه مهارتی یادبگیر برگشتم با تمام مراقبت و حواس جمعی با اینکه قرص میخوردم نمیدونم چجوری باز باردار شدم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

بچه دومم دختر شد که دیگه هر ثانیه رو جهنم کردن

سه سال هر بلایی خواستن سرم اوردن همه شون از مادرشوهر بگیر تا برادرشوهر و خواهرشوهر و.....منم فقط گریه و سکوت چهارماه پیش که زایمان کرده بودم دخترم هفت روز داشت رفتیم خونه مادرشوهرم به اسرارشوهرم منم گفتم ارامشم بهم میخوره رفتم یهو دختر اولم که دوسالش بودزد تو صورت بچه کوچیکم که دست خواهرشوهرم بود مادرشوهرم رو کرد به شوهرم و گفت بزنش اونم پاشد عین دیوونه ها خیلللی محکم دخترم وزد منم پاشدم گفتم بریم یهو مادرشوهرم اومد یعنی چی اجازه نداره بچش دعوا کنه منم واسه اولین بار زبون باز کردم گفتم به توچه به تو ربط نداره که همه جا زندگی ما دخالت میکنی به تو ربطی نداره اونم گفت میخوای طلاق بگیری برو منم گفتم باشه میرم بچه اولم برداشتم گفتم تو که میخوای ادا مادر بودن در بیاری اون باشه مال خودت زدم بیرون

رفتم خونه عمه خودم شوهرم زنگ زنگ بیا بچه هلاک شد گفتم تو که میشنی کنار مادرت دنبال من نمیایی بده همون شیرش بده من دارم میرم شهرمون چندبار زنگ زد دلم سوخت واسه بچه خیلی تحت فشار بودم اونقدر که جای هیچ حسی مادری نمیزاشت برام  گفتم بیا خونه عمم شیرش بدم 

رفتم تو ماشین شیرش بدم انگار از حال رفته بود  اصلا نمیتونست مک بزنه یه کم ابقند بهش دادیم تا بهتر شد 😪بچم میخواست بمیره

همه میگناز عمد دوباره باردارت کرده تا جدانشی😫

دیگه راضی شدم برم خونه البته نه اسرار کرد نه طلب بخشش خودم گفتم برم وسایلم جمع کنم فردا برم شهرمون که فردا رفتم مهریم بزارم اجرا چلومو گرفت منم دلم به حال بچه هاسوخت دوباره موندم 😪همیشه دعوا داریم خسته شدم از زندگی

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز