بچه ها داستان اينه كه من و شوهرم با يه زوج چند ساله دوستيم و خيلي صميمي هستيم و سفر ميريم. حالا يه زوج ديگه دو سالي هست وارد جمعمون شدن كه خانومه از همدانشگاهياي من بوده و در اصل من باعث اشناييشون با دوستاي خودمون شدم اما از مدل رفتار و ادبيات خودش و شوهرش اونقدري خوشم نمياد كه هر هفته ببينمشون. انا اون زوجي كه از قبل با ما دوست بودن از اينا خوششون مياد و همش برنامه ميذارن و منم چون احساس ميكنم من عامل اشنايي ام در برنامه ها شركت ميكنم اما بي ميل. اون همدانشگاهي منم حس كرده من و شوهرم خيلي حال نميكنيم باهاشون، بيشتر به اون دوستم زنگ ميزنه تا من يا تو گروه تلگرام همش قربون صدقه اش ميره. تنها راه راحت شدن از دستشون اينه كه كلا نرم و بيام با هر دو زوج كه اينجوري دوستام رو هم از دست ميدم. عجب غلطي كردم اينا رو با هم اشنا كردماااا. حالا براتون از كارهاي لج در بيارش بيشتر ميگم
بگو
اصلا دوستاتونو باهم آشنا نکنین. من چندتا از دوستام رو دوران مدرسه باهم آشنا کردم بعد از سه سال منو دور زدن باهم پشتم غیبت میکردن . حالام که ده سال ازش میگذره خبری از هیچکدومشون ندارم. اما به یکیشون که مثل خواهرم بود و اون زمان از همشون بیشتر دوسش داشتم ازهمینجا میگم تف تو روت 😐
مام یکی از آشناها رو اوردیم تو گروه خانوادگیمون به زوووور . حالا اونا همچین باهم صمیمی شدن و شام و ناهار خونه همدیگه میرن و میان که یکی باید اینا رو از خونه همدیگه در بیاره 😁😆
نمیتونم قضاوتت کنم ولی فکر میکنم از اینکه اون دونفر باهم صمیمی شدن ناراحتی و یکم حسودیت گل کرده ولی محکم باش و خودتو از جمعشون دور نکن چون کم کم منزوی میشی کارایی که میکنن و تو اذیت میشی رو اهمیت نده رو خودت کار کن تا با هر حرکتی اذیت نشی بیخیال شو
دقيقا مطمئنما كه اينكاري كه ميگي درسته اما در اجرا سخته. بايد يكم دكتر هولاكويي گوش بدم بلكه سر عقل بيام😅
ميدوني چيه؟ اينكه اون همدانشگاهيم انقدر بنداله و منو ميپيچونه داره خفه ام ميكنه. تازه كارش رو هم من براش پيدا كردم.
کلا از رابطه دوست هام بعد ازدواج با همسرم و تو خونه خوشم نمیاد
اونها خوبن ولی ب همسرم اعتماد ندارم
من ک ی درس خیلییی بزرگ گرفتم تو رفتار با دوستام و اون اینه ک
اصلاااااااااااااااا سر مسائل مختلف بهشون حال ندم
مثلا مثل همین موضوع شما ک اونو اوردی تو جمعتون
نتایج میگ ک طرف جنبه شو نداره و واسه خود آدم شاخ میشه
ارسال نظر شما
