همه ی روزام تکراریه شوهرم شبا ۱ میاد از ولگردی بعد یک ساعت میگیره میخوابه دوباره همون اتفاق های فردا، سر کار نمیره ولی از خواب ک بیدار میشه میره بیرون تا شب ساعت ۱ یعنی در روز ۲ ساعت شب میبینمش ۱ ساعت صبح که غُر میزنه سرم
چند روزع رابطه نداریم اصلا سمتم نمیاد حتی با زبون بهش گفتم تا من نیام تو نمیخوای بیای الکی یچیزی گفت گرفت خوابید .
اصلا برای من وقت نمیزاره میگم دلم گرفته الان شاید نزدیک دو ماهه جز خونه مادرم جای دیگه ای نرفتم میگم بیا یه ساعت به جای اینکه بری پیش رفیقات منو ببر یه دور بزنیم اصلا انکار نه انکار
کلا تو خونه حتی کوچیکترین حرف هم پیش بیاد منو میبنده به فحش و میگه میکنمت تو بوفه و فلان چیزو میکوبم تو سرت.
با این حال دوستش دارم دست خودم نیست هر کاری میکنم باهاش سنگین رفتار کنم یا به جدایی فکر میکنم نمیتونم دوریشو تحمل کنم 🥺