2733
2739
عنوان

بیاین از بدترین مهمان هاتون بگین

| مشاهده متن کامل بحث + 2916 بازدید | 84 پست

یکیشون از خواهرم دزدی کرد منو برد خرید زود پولو خرج گفت یکی امانت داده سوغات ببرم براش برگشتنی فهمیدیم پولا خواهرم نیست کیفم انداخته بود تو پنجره 

از تدس نزدیک سفره نمیشد ی دخترنوجوون بود با خانوادش اومده بود حالا پدر و مادر آبرودار با شخصیت 

یکی هم بجز خودش دوستش و شوهر و بچش ک اصلااا نمیشناختیم آورده بود مهمونی از ی شهر دیگ 

همین ادم ی دفعه دیگ اومد برنج و خورش داشتیم خواستیم کباب کنیم باااروووون شدید داداشمو دید میخواد کباب کنه اصلا نگفت نمیخواد خیلی اذیت شد 

اینا مال سال ها پیشه 

ولی خب اینقد خانوادم مهمون اومد براشون و خرج کردن الان نمیگن بهشون حالتون چطوره 

داییم خدا رحمتش کنه ی مهمون داشتن از اول عید میومدن تا خود 13 و هی گوسفند بکش ...

مهمون حبیب خداس و خداروزی رسونه ولی احترامش دست خودشه جدای از ایام کرونا....کلا باید ی جوری بیاد و بره باعث اذیت و آزار نشه.

پای منم تازه عروسی کرده بودم دوست شوهرم از شهرستان اومدن خونمون مثل کوزت کار میکردم زنش تکون نمیخورد همش هم از خانواده شوهرش بد می‌گفت غیبت میکرد سر درد گرفته بودم پسرشم انقد فضول بود همش می‌پرید رو مبلام همش می‌گفت وسایلات خوب نیستن ما اینجور جهاز میدیم هیچ کس مث ما جهاز نمیده و اینا بعد یه سال ما رفتیم خونشون زنه انقد وسایلاش زشت بود من خندم گرفت چرا انقد کلاس میذاشت برا من نگو از حسودیش بوده بعدش که صبحانه خوردیم به من گفت شما اصلا مهمانداری بلد نیستین بلد نیستین سفره بندازین خلاصه من مهلش ندادم بعدش گفت مادر شوهرت نمیگه برین خونتون چیزی بهتون نمیگه اومدین اینجا ولی خداییش شوهرش خیلی آدم خوبی بود سعی میکرد به ما خوش بگذره ولی بعد نهار انگار دعواشون شده بود که ما خونشونیم دیگه زنه از اتاق بیرون نیومد تا وقتی ما رفتیم یه روز کامل تو اتاق بود بعدش ما رفتیم دیگه شوهرش زنگ زد به شوهرم معذرت خواهی گفت که حسابی کتکش زدم آبرومو برد .یه هفته خونه من بودن با اینکه هنوز خونه داری برام جا نیفتاده بود سعی میکردم بهشون برسم .خیلی پررو بود

دلم دو قلو پسر میخواد🧒🧒

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
پای منم تازه عروسی کرده بودم دوست شوهرم از شهرستان اومدن خونمون مثل کوزت کار میکردم زنش تکون نمیخورد ...


آره بعضی ها خیلی رو دارن

میان خونت انگار خونه خودشونه و هر کاری که بخوان انجام میدن مرتب میگن غذا چی میخوان و کجا ببریمشون و غیره اما وقتی میری خونشون یک وعده هم به زور ازت پذیرایی میکنن.

تا خدا هست ... زندگی هست 😊
آره معلوم نیست از چه خونواده این .


خاله ام رفته بود خونه ی یکی از اقوام و خانمه هم براش سنگ تمام گذاشته بود بعد خاله ام هی تعارف بیاایید منزل ما...

اوناهم مدتی بعد برای کاری اومدن شهر ما... رفتن خونه خاله ام ... فقط یک وعده خاله ام پذیرایی کرد زنگ زد مامانم گفت فلانی اومده نمیخوایی دعوتش کنی مامانم هم گفت بله

رفتیم خونه خاله ام مهمون هاشون رو دعوت کردیم خونمون

اونا هم اومدند 

خلاصه تا کارشون تمام بشه پیش ما موندند.

بعد خاله ام روزی که قرار بود دیگه مهمانها برن، اومد خونمون به خانم مهمانمون میگفت اه همه اش اینجا بودین نیومدین پیش ما

خانمه بنده خدا یک نگاهی به مامانم کرد مونده بود چی بگه

...

مامانم بعدا به خاله ام گفت نصف روز نشده از مهمان پذیرایی کنی به من زنگ میزنی بیا ببرشون خونه ات...

کلا خاله ام مهمان دعوت میکنه بعد از نصف روز میفرسته خونه ی ما

تا خدا هست ... زندگی هست 😊
خاله ام رفته بود خونه ی یکی از اقوام و خانمه هم براش سنگ تمام گذاشته بود بعد خاله ام هی تعارف بیاایی ...

عجب .مامانتم باید دفعه دیگه بگه خواهر جون میام همونجا میبینمشون دلمم براشون تنگ شده 

دلم دو قلو پسر میخواد🧒🧒
2740
عجب .مامانتم باید دفعه دیگه بگه خواهر جون میام همونجا میبینمشون دلمم براشون تنگ شده 


نه بابا  ... مامان من اینقدر بی زبونه ...


در عوض خاله ام با زبونش درسته قورتت میده.

تا خدا هست ... زندگی هست 😊
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز