سلااااااامممم
دیروز قرار بود بریم بیرون ساعت هفت
ساعت چهار رفتیم حموم اومدم مامانمو بردم رسوندم جایی ک میخواست برگشتم خونه شام گذاشتم چایی گذاشتی ظرف شستم
که منو مامانم خونه نبودیم شب برگشتیم همه چی اماده باشه
بابام اومد گفتم من میرم بیرون گفت نمیخاد بری😰(سره یه موضوعی یکم حساس شده)
گفتم میرم پیش مامانم(مامانم همدستمه باهام هماهنگه😆)
به بهونه ای زنگ زد ب مامانم بعد گفت مائده رو چیکار داری
خلاصه که اجازه صادر شد
ولی شروع کرد غرغر کردن راجب ماشین که بخاطر کرونا جریمه میکنن گفتم با ماشین خودمون نمیرم
گفت پس با چی میری گفتم یه ماشین پیدا میشه حالا ماشین راهی چیزی
گفت وایسا خودم ببرمت گفتم باشه ولی انقدر عرغر کردم گفت پاشو برو😆😆😆😆
رفتم نشستم تو ماشین چشم ازم برنمیداشت رفتم تو بغلش با سرعت خیلی کم میرفت جلو دستشو گرفته بودم گفتم هروقت خواستی دنده عوض کنی بگو خودم عوض کنم گفت دنده برا چی وقتی پیش توام همینشم (منظورش این بود ک میخاد با سرعت کم بیاد بیشتر پیش هم باشیم من فدای این ابراز علاقه هاشم)