مثل یک مرده که یک مرتبه جان می گیرد/دلم از بردن نامت هیجان می گیرد/قلبم ازکار که افتاد به من شوک ندهید/نام مهدی که بیاید ضربان می گیرد//۱۳۷۷ سال تولد همسرم هست. این کاربری دست بنده و همسرم که چون من روانشناس هستند می باشد که گاهی پاسختان را می دهند، لکن برای احترام به شما و ارزش گذاریها، از کاربری مرد استفاده شده و همسر بنده نیز خود را به زن بودن معرفی نخواهند کرد. همچنین وارد هرتاپیکی که بانوان محترم حریم خصوصی شان را می ریزند و وارد دیگر تاپیک های ممنوعه یا خارج از عرف، نخواهیم شد.
من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/