من وقتی پدربزرگم مرد نامزد بودم پسر عمه ام خیلیی سنش بالا تر از منه حداقل ۳۰ سال
اومد تسلیت گفت دست آورد جلو منم دیدم زشته دست ندم.دست دادم بهش.فکر کن بهش میگم عمو
حالا شوهرم از دور عین عقاب حواسش اینور بود دید دست دادم از دور بدو بدو رفت سوار ماشینش شد میخاست بره من تو اون حالت پریدم گفتم ببخشید غلط کردم
ای کاش همون موقع تموم میشد حالا با یه بچه دارم تحمل میکنم الکی شوهرم رو