شوهرم میگه بدجنس نباش اینقدر شما بودین دلتون راضی بود؟

هزار راه امتحان کردم باهاشون نرم خرید اخرم نمیشه حتی خواستم برای سرویس چوبم برم تهران بخرم خواهرشوهرم گفت پس یلداو شوهرشم بیان منم گفتم فعلا نمیخواد بریم

چون میدونم اخرش شوهر من باید حساب کنه یا اگر بخواد حساب نکنه منم باید ارزون بردارم تا ناراحت نشن

وواقعا وضع شوهرخواهرشوهرم بدنیس و واقعا خوبتر از پدر من نباشه بدتر نیس اما بازم خیلی وسایلا میگن لازم نیس یا ارزون میخرن

یا با خواهرشوهرم اینا میریم جهاز بخریم

 چای ساز قهوه ساز سرخ کن اینا میگه الکیه واجب نیس

منم دلم نمیخواد با اونا برم چون اگه برم هی شوهرم یا خواهرش میگن مث هم بردارید دیگه

شوهرمم هی تاکید میکنه اگه یلدا برنداشت تو هم نخر ناراحت نشه بعد میری تنها یا با خودم میخریم(حالا دختر خواهرشوهرم یه بارفهمید اسنک ساز و کیک پز مادر من  جدا رفته برام خریه الم شنگه به پا کرد)

یا خوم دلم نمیاد اون یه چیز بخواد مادرش بگه لازم نکرده بعد من بردارم حس بدی میگیرم 

مثلا من میخواستم اتو بخار ایستاده بگیرم مادرش گفت واجب نیس و برای دخترش نخرید ولی من خریدم ویه حس عذاب وجدان اشتم

یا بخارشو هم گفت بابا مگه ما ازاینا داشتیم بعد شوهر من باید پولشو حساب کنه تا بچه خواهرش ناراحت نشه هرچند خواهرش میگه نه حساب نکن نمیخواد ولی شوهرم میگه دل بچه خواهرم میشکنه

یا من باید مدلی یا چیزی دوس دارم بر ندارم تا اون ناراحت نشه مثلا من فلان وسیله بوش یا فیلیپس بخوام تا دختر اونا نخواد منم باید نخوام

شوهر من مهندس معدنه تو مس حقوقش الحمدا... خوبه اما شغلش واقعا سخته واونا اینو نمیفهمنن دخترخواهرش قول میگیره دایی من قبول شم لب تابم پای تو اونم میشه روچشمم

البته خواهرشوهرم نمیگه ومطمنم اون به دخترش نمیگه که بگو 

شوهر من منو مجبور میکنه یا خودمم جهازی بخرم دوس ندارم و کم بخرم

یا اگه چیزای بخرم دوس دارم اونم برا دختر خواهرش بخره 

بچه ها شما بگین من بد ذاتم؟؟؟

بچه ها من بدجنس نیستم

اما یه سری کارا اذیتم میکنه مثلا

من شوهر خواهر شوهرم خودش خونش یه شهر دیگه بود انتقالی گرفتن اومدن شهر خودمون حالا اینجا خونه ندارن

پدرشوهرم خونش دوطبقس طبقه بالاشو گفت برید بالا بشینین 

توی یه بحثی که بین شوهرخواهرشوهرم و پدرشوهرم بوجود اومد به پدرشوهرم گفت من تو خونه تو نمیمونم دیگه وبحث و بدوبیراه واینا

بعدم رفتناز خونه پدرشوهرم  البته خواهرشوهرم احترام خانوادشو نگه داشتا

اونا مستاجرشدن و داشتن خونه میسازن

شوهر من اومد گفت مریم ما که هنوز عقدیم اونا مزاحم ما نیستن که خونه هم کلا خالیه بذار من بگم خواهرم  اینا تو این گرونی خونشونو تحویل بدن بیان طبقه بالا خونه ما(حالا جالبی اینجاس خونه ماهم پدرشوهرم برامون ساخت شوهر خواهرشوهرمم پررو (با اینکه میگفت من خونه پدر زن نمیشینم)اومد و هشت ماهی موندن تا خونشونو ساختن ورفتن حدود یکی دوماه هست رفتن خونه خودشون)

حالا بحث اینه که 

بابای من بهم ماشین خرید وقتی دیپلم گرفتم شوهرم میگه تو که ماشین داری بذار من ماشینمو بدم اون یکی خواهرم اینا تا ماشینشونو میدنشون

من واقعا دلم نمییییااااددد

خب من برم بوش بخرم خب خواهرش میگه گرونه و من نمیخرم به دخترم اینو

شوهر نخود اش منم میگه دایی خودم حساب میکنم

جفتش

چون اتو پرس سریع تر کارتو راه میندازه ولی برا اتو کرن بعضی جاهای لباس مناسب نیستش