بچه دومم پنج ماهشه...اولی نه سالشه.روزی یکبار دارم گریه میکنم....افسار زندگی از دستم خارج شده....نینیم کلا در حال غر زدنه و کم خوابه...همش در حال شیر دادنم بهش...دختربزرگم ککلافه و بداخلاق شده..پرخاشگر شده...دیگه به حرفم گوش نمیده...این وسط کلاس آنلاینم داریم...هیییییی
دیگه انقدر اذیتم کردن کوچیکه دوماهشه هى گریه میکرد بزرگه هم ۳سالشه ىکى چسبیده بود به سینه ام ىکى به ...
بازم ایول داری گلم،که دعواشون نکردی..همین فرمون ادامه بده😘البته می دونم خیلی سخته ولی خودتم نزن..عادت میکنی،قشنگ بزن وسایل خونه رو بشکون😀
من هنوز بچگی نکردم،ولی لباس بزرگسالی تنم کردند،اونم اشتباهی واسه ام دوخته بودند،تنگه برام،،حالام میخوان بزور لباس پیری تنم کنند..من هنوز همون دخترک5،6ساله ام،که پای چرخ خیاطی مادرم مینشستم تا پیرهن جدیدمو زودتر بدوزه و بپوشم.چه ذوقی میکردم.من هنوز دلم مثل گنجشک کوچیکه،زود میشکنه و زودی هم با یه پفک آشتی آشتی میشه،،من داره موهام سفید میشه ولی هنوزم یه جوجه رنگی دلمو شاد میکنه.وقتی بچه هام بهم میگن مامان،وحشت میکنم،یعنی من کی اینقدر بزرگ شدم که بشم تکیه گاه دو سه تا وروجک..منو ببرین بدین به مامانم تا گوشه ی چادرش رو بگیرم و باهاش برم حرم تا برگشتنی برام بستنی بخره،من بچگیمو میخوام!!!
عزیزم فکر میکنم خودتون ی خورده دارید سخت میگیرید...منم دوتا بچه دارم ۹ و ۶ سال ..خلاصه مادر بودن سختی های خاص خودش رو داره ولی حس مادری شیرینش میکنه.من دختر و پسرم باهم بازی میکنن.وقعا پشت هم بودن بچه ها درسته سخته دو سه سال اولش ولی بعدش خیییلی خوبه