سلام خانوما امیدوارم حالتون خوب باشه
قبل هرچیزی میخوام بدونید که این اتفاق ها واقن برای من افتادن ولی من این هارو نمی نویسم که ترحم جمع کنم فقط میخوام این حس گناه این حس تنهایی از رو دوشم بر داشته بشه و برای خانوم هایی که مث من هستن یه حس همدردی ایجاد بشه که بدونن تنها نیستن و نیستیم
من از 5 سالگی تا 13 سالگی مورد تجاوز پدربزرگم بودم
اون پدوفیل بود یعنی به بچه ها گرایش جن*سی داشت از طرفی وقتی بزرگتر شدم و اونم خب پیر تر شد این موضوع کمرنگ و کمرنگ تر شد و الان از بین رفته
از طرفی من هم چون کوچیک بودم نمیدونستم دقیقن چ اتفاقی داره برای من میافته و با پدربزرگم رابطه خیلی خوبی داشتم همیشه باهم بازی میکرد و در کنارش گاهی وقتا...
بیینید حدس میزنم خیلیا ی قضاوت هایی بکنن که چرا مثلن نرفتی به پدر مادرت بگی یا مثلن چرا جلوگیری نمی کردی ، خب در جواب باید بگم خودم هم هنوز نمیدونم ولی من با مادرم رابطه اصلن خوبی ندارم و کوچیکتر که بودم اصلن رابطمون خوب نبود یعنی دورترین فرد زندگی من مادرمه حالا اون بکنار
شبی که متوجه شدم بهم تجاوز میشده13 سالم بودیادمه 1،2 شب بود کلی مظطرب بودم دستام می لرزید و فک میکردم باکرگیم رو از دست دادم خیلی ترسیده بودم گریه میکردم که مبادا خانوادم بفهمن!
از ترس دعوا و جیغ و دادهای مامانم تصمیم گرفتم برم و به یکی از دوستام بگم که البته کاش لال میشدم و قلم پام میشکست ولی به اون ها نمی گفتم...
بگذریم....همه این ها گذشت من باهاش کنار اومدم و حتی چنسال پیش هم بازم یادش می افتادم گریه می کردم از این ناراحت میشدم که مبادا نتونم هیچوقت ازدواج کنم مبادا هیچوقت پذریفته نشم....
ولی خب گذشت ...
امشب من جرات کردم و میگم که بهم تجاوز شده ازش دیگه فرار نمی کنم اتفاقیه که برام افتاده هرچند بد، تو سر نوشتم بوده و اگه اتفاق نمی افتاد من الان وجود نداشتم منی که با تمام مشکلات که با مادرم داشتم و هرشب ارزوی مرگ میکردم این موضوع رو هم فهمیدم، روی پای خودم وایسادم
بخواطر همه این ها از 9 سالگی بار ها قرص ها ی مختلف ازجعبه دارو بر میداشتم میخوردم و ساعت ها میخوابیدم و هیچ اتفاقی برام نمی افتاد
لوله گاز بخاری رو در می اوردم در اتاقو میبستم تا اروم برای همیشه بخابم...
تجاوز بدترین اتفاقیه ک میتونه برای هر کسی بیوفته باید باهاش کنار اومد باید
تصور اینکه ممکن بود من تو هشت نه سالگی یمیرم واقن ترسناکه...عمرم به این دنیا بوده!!
از اتفاقی ک برام افتاده نباید خجالت بکشم و این اتفاق نباید باعث بشه حس کنم که قراره با اون قضاوت بشم ...
الان حس بهتری دارم
ببخشید طولانی شد