من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نیکان جونم تو به زندگیم معنای جدیدی بخشیدی یک ساله شدنت مبارک عزیز دلم ،،،...مادر بودن با همه سختیاش یعنی بهترین حس دنیا کاش هممون مثل خورشت کرفس بودیم دیگه یا طرف دوستمون داشت یا ازمون متنفر بود نه مثل چای که همش میگن یکی بریز ببینیم چی میشه