یبار ما دعوامون شد سر خانوادش.زود گفت جمع کن بریم خونه بابات
ب منم میگف من التماسش نمیکردم هنوزحرف تودهنش بودمن جمع میکردم میرفتم خون بابام من اصلانمیترسیدم ازبس اذیتم کرده بودن دیگه خسته شده بودم برام مهم نبوداصلاتوام فقط الان ازاین میترسی که شوهرت طلاقت بده برای همون نمیتونی جلوش وایستی
کاش میشدعمرخودراهدیه میدادم ب اوزندگی رادوست دارم مادرم رابیشتر😍😍😍
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چرا من زندگیم اینقدر استرس داره الان همه بفکر درامد و خونه ان و مریضیشون منم فکرم دنبال اینه پیرزن ...
من تعجب میکنم شوهرت بااون سنش عقل توکلش نیس که دوروزدیگه خودش بایدخونواده داشته باشی دختروپسردارمیشه برای خودش ی کاری راه بندازه برای بچهاش سرمایه درس کنه شایدشوهرتودعاییش کرده مادرشوهرت
کاش میشدعمرخودراهدیه میدادم ب اوزندگی رادوست دارم مادرم رابیشتر😍😍😍