وقتی دانشگاه میرفتم ترمای اخر پدرم و برادرم گفتن پولی که برای دانشگاهت خرج میکنیم بعدا از ارثیت کم میکنیم موقع ازدواج گفتم برام ساید بخرین نخریدن و برادرم گفت لازم نداری و برای مبل رفتن از روستا خریدن در حالی که پول داشتن خیلی فرق میزاشتن الان دیگه زیاد دور و بر خانوادمم نمیگردم من خیلی بخاطر کوتاهی خانوادم حرف شنیدم حتی وقتی نوبته رسم ها میشد خانوادم میگفت ما رسم نداریم ما نمیدونیم و ... خیلی ناراحتم ازشون