امروز عصر برام یه خواستگار اومد
همدیگرو تا حالا ندیده بودیم فقط مادرش قبلا چند سری اومده بود خونمون
قرار شد امروز رسمی بیان ک ما همو ببینیم و بریم تو اتاق حرف بزنیم برا آشنایی
منم یک هفتهی کامل تو استرس شدید بودم جوری ک حالت تهوع بهم دست میداد
قرارمون امروز ساعت ۳ بود منم ب خودم رسیده بودم