مادربزرگ شوهرم گلگی از دیگرانو سر ما خالی کرد البته ب ما ک نگفت ب مادرشوهر و اونم بشوهر
۳بار میفهمه میرم خونه ی مامانم میکه تا اونجا میرن خونه ی ما نمیان خودشو با مامانمم یکی میدونه
یکبار ارزش قایل نشده واسه مهمونیش زنگ بزنه دعوتم کنه ب مادرشوهر سپرده اونوقت چ انتظارایی دارن ملت