بچه هاپسرداییم درسشو ول کرده رفته دنبال کارالان توی تعمیرگاه کارمیکنه پدرومادرشم خیلی سخت گیرن نمیدونم اونجا مشروب خورده یا بنگ کشیده با مغازه داره وشاگرداش الان اومده خونه مامانم اول که اومد دراز کشید بالباس کاراش منو مامانم تعجب کردیم چون هیچوقت بااین وضع نمیومد اینجا خلاصه یکم که درازکشید پاشد رفت توکوچه مامانم رفت توحیاط درحیاط باز بود دید پسرداییم توکوچه داره بالا میاره وحالش خوب نیس وتعادل نداشت ازخودش وگیج بود مامانم اوردش توحیاطمون یکم بهش ابلیمو داد گفت زنگ بزن مامان بزرگت بیاد منم زنگ زدم گفتم مامان بزرگم بیاد خونمون چون خونه مامانمو ومامان بزرگم تویه کوچس خلاصه مامان بزرگمم اومد گفت چیشده اونم گفت غذا اذیتم کرده مامان بزرگمم دستاشوگرفت گفت پاشو بریم خونمون همینکه بلندش کرد گفت از بویی که میدی معلومه چ غلطی کردی وعرق خوردی گفت الان میبرمت زنگ میزنم بابات بیاد تابحسابت برسه واقعا شوکه شدم😔😔همشم تقصیر داییمو زنداییمه چون خیلی بهش گیرمیدن وهمیشه بچه های همسن خودشو میکوبن توسرش خداکنه دست ازاین کاراش برداره آخه دفه اولشم نیست دیشبم حالش بدبود الانم که اینجوری😥