[QUOTE=166224180]من فقط چندباری غذام سوخته انداختم گردن بچم گفتم اون شعله رو زیاد کرده[/QUاحسن بر تو مادر فداکار
برای فرار از زنگ ورزش دست درد
خلاصه فکر کردن ازمایش بارداری انجام دادم منفی بود. جالب بود خودم باورم شده بود حالم بده گریه میکردما😐😐😐
هیچی بعد سی تی از شکم نوشتن آزمایش واسه آپاندیس انجام دادم هیچی نبود
دیگه ی آمپول مسکن نوشتن رفتم زدمش بعدم شوهرم از بیرون شام گرفت رفتیم خونه
تا چند روزم مادر شوهرم جریان زنگ میزدن احوال پرسی😎😎
من دیشب خودمو زدم ب گریه پول جیبیمو زیاد کنه😐
من چند روز پیش دعوامون شد میخاستم فکر کنه میخام قرص بخورم هر چی دنبال قرص گشتم نبود ی چند تا قرص ویتامین سی پیدا کردم بعد کاری میکردم خیلی صدا بدن قرصا دونه دونه میریختم تو لیوان تا اونم شنید اومد ازم گرفت حالا من جو گرفته بودم مگه میزاشتم ببرتشون🤣🤣🤣
😂😂
یه باروسط دعوادیدم مقصرخودمم وجوابی نداشتم گریه کردم وصدای نفسموعجیب غریب دادم بیرون که مثلاقلبم داره وایمیسه طوری که واقعاداشتم ازهوش میرفتم خیلی ترسیدم بلایی سرقلبم بیارم ارومترنفس کشیدم اون وسط هم شوهرم خیلی ترسیده بودمنومحکم گرفتع بودوالتماس میکردیاپیغمبریاخدا اینقدرهول شده بودبه دخترم میگفت زنگ بزن۱۱۰بیادمنظورش ۱۱۵بوددیدم هواپسه الان آبروم میره هولش دادم رفتم اتاق ولم نمیکردن
اشکام اویزونه
واقعیه داستان ؟
باورم نمیشه بخاطر یه شام گذااااشتن
یه کوکو سبزی میذاشتی و تامامممم
