خانواده اش همه چیزو درمورد زندگیمون محاله ندونن
یعنی خودش نمیگه اونا ازش میپرسن اینم همه چیزو میزاره کف دستشون
در حالی که من هیچی از خانواده همسرم نمیدونم یا خودش بهم نمیگه منم بپرسم یه طوری سرد میپیچونه
از این ناراحتم که من هیچی در مورد خانواده اش نمیدونم در حالی که زندگی کامل پلاس دست اونا😭😭😭
خب حواسم میشه چیزیو نگم
دهنشو بدوز
هاه هاه هاه
بای
متولد هشتاد هستی اسی؟
هر چیزی به همسرت نگو اون محرم نیست تو این مورد هیچ جوره هم نمیتونی تغییرش بدی همسر منم همینه به رو نمیارن ولی میشناسم منم همسرم و محرم نمیدونم خیلی چیزا بهش نمیگم
من شوهرو نمیدونم ولی ی رل داشتم میخاستیم ازدواج کنیم دوست شوهر خاهرم بود کوچک ترین چیز بش میگفتم خاهرم و شوهرش زودتر از خودم خبر داشتن دکمشو فشردم ـبهشم گفتم حتمن میخای برا شوهر خاهرم تعریف کنی چجوری میخابیم باهم
خیلی سخته
هرچی فکر کردم راه حلی پیدا نکردم
بزن تو دهنش که پیچ و مهره اش سفت بشه از لقی دربیاد😐😬
شوهرمن هم دوست داره همه چیز را از خانواده ام بدونه ولی خودش از خانواده اش چیزی نمیگه
در دهانش سیمان ریخته
شوهره من دهن لق نیست و هیچی از خانوادش بروز نمیده ینی 8 ساله باهاشونم ولی یه ذره از گذشته شون نمیدونم اگه هم بپرسم با نمیدونم ویادم نیست جواب میده
فلفل بریز دهنش 😐
واسه منم دهن لقه روزی یه ساعت باید گزارش بده، میگم کارای خودش بدرک اما حتی کارایی که منم انجام میدم رو میگه مو به مو. جدیدا فهمیدم مسائل خودشو به من نمیگه اما به ننش میگه، بعد میگم چرا به من نگفتی ، میگه آخه مهم نبود!!!! میگم چرا به مادرت پس گفتی . مسائل کاریشو بااینکه من کنارشم نمیگه میره زنگ میزنه به ننه گزارشگرش میگه
