من هم حس میکردم تو گلوم چیزی هست و هم از راه بینی نمیتونستم نفس بکشم
رفتم دکتر میگه توموره
مادرم داشت سکته میکرد که بچم از دست رف!!!
منم هی میگفتم مادر من مگه میشه آخه قبول نمیکرد میگفت وقتی آقای دکتر گفته حتما میشه با منم بحث نکن!!!!
کم کم میخواستن زنگ بزنن واسه مراسم ختم مهمون دعوت کنن که رفتم یه دکتر دیگه!
بعدش فهمیدم از معده بوده