اگه شما هم ازین تجربیات دارید بگید بخندیم یکم
بنظر من ک واقعا خنده دار و مسخره میاد😅
تقریبا هر هفته برا خاهرم خواستگار میاد واکنش های شوهرم خیلی خنده داره😅
مثلا هردفه میومدن و میرفتن میزنگم مامانم ببینم چ خبر بود شوهرم وایمیسه کنارم بعد من عمدا شروع میکنم راه رفتن اونم دنبالم راا میوفته هی میگه بگو چی میگه چ خبر بوده
اخر ی اینجوری😒نگاش میکنم میره پی کارش بعد ک صحبتام تموم شد عین بچه ها بدو بدو میاد اولین چیزی ک میپرسه اینه چکاره بود😐
بعد دیروز برا خاهرم باز خاستگار اومده بود تا فهمید طرف وکیله یکم اینجوری نگام کرد☹ بعد شروع کرد از معایب وکیلی گفتن ک فردا اگه ب مشکل بخورن نمیتونه حق و حقوقش رو بگیره بدرد نمیخوره منم گفتم فعلا ک برا از سر باز کردن راه داده اومدن میدونی ک قصد ازدواج نداره قیافش این شد😁
بعد امروز صبح میگه مریم جواب فلانی معلوم نشد؟گفتم تو چرا انقدر هولی اخه کی از دیروز تا حالا جواب میده سریع
یکم اینجوری بود🤔بعد میگه نمیشه حالا شوهر نکنه هیچوقت🙄گفتم چرا اونوقت😐
عین پسر بچه های لوس لب و لوچشو کج کرده میگه اخه نو ک بیاد ب بازار من میشم دل ازار دیگه منو دوس ندارن خانوادت😐 با چشای گرد گفتم تو حسودی میکنی؟😳 با کمال خونسردی میگه اوهوم☹
یعنی اسم جاری ها بد در رفته باجناق ها بدترن😂😂😂
اینم بگم پدر مادرم خیلی خیلی شوهرم رو دوس دارن و متقابلن شوهرمم خیلی دوسشون داره