سلام من نوزده سالمه دلم میخاد درس بخونم اما ازدواج رو هم دوس دارم بنظرتون له مامانم بگم اگ خواستگاری زنگید و شرایطش خوب بود راه بده ؟ یه موضوعی هم اینکه من وقتی کوچک بووم خیلی خواستگارام بیشتر لود اما تا کمی بزرگ شدم و ورزش و وادنگاه رفتم زنگ خورمون تقریبا صفر شد
من خودم دوست دارم تو اجتماع باشم ولی خب امکان پذیر نیست یا حتی بعضی وقتا منو نمی پذیرن بقیه اومدم خودمو پیدا کنم
حتی روزی ک پونزده بار فال حافظ گرفتم و گفت بهش نمیرسی، حتی اون لحظه ای ک دیدم پستای یه دخترو یکی در میون لایک کردی و عکس دونفره تون رو دیدم، حتی روزی که با یه زن جدی حرف میزدی و بازم حسودیم میشد و...تو همه ی این لحظه ها خواستم دیگه دوستت نداشته باشم، خواستم برا همیشه ب چشم ی مرده بهت نگاه کنم یه آدمی ک ول کرد رفت برا همیشه و منم گفتم ب جهنم اما نشد...من دل کندن برام عین آب خوردنه من پرم از قبر آدمهایی ک ریختمشون دور پاکشون کردم خیلی راحت از زندگیم ولی خودت بگو این حس لعنتی چرا میگه نرو همه چی درست میشه...؟؟ حالم خوبه ولی چرا ب هر کی میگم چمه میگه احمق نشو ولی من هیچ وقت احمق نشدم هیچ وقت خودمو گول نزدم هیچ وقت نذاشتم حالم بد بشه بخاطر عشقت... توی این برزخ و جنگ حسم ب آینده با واقعیت یه حسی میگه بری هم ناراحت نمیشم، ب هر حال ممنون واسه لحظه هایی ک حال دلم بد بود و خوب شد بعد اینکه تو رو دیدم، لحظه هایی ک خودتم متوجه نشدی دوستت دارم اما من خوشحال بودم... هیچ وقت نذاشتم حالم بد شه هیچ وقت و امروزم حالم خوبه بدون وابستگی بهت میدونم آخرش 20 خرداد 1405 روز عروسیمه با تو...راجب تیکر سوال نکنین عشقا باردار نیستم
تا ۴۰ سالگی فقط درس بخون همه رشته هارو بخون والا شوهر میخوای چیکار فقط غصه
😂نمیخوام پز بدم، تحقیرتون کنم، سرکوفت بزنم،یا اینکه مایهداریمو به رختون بکشم،ولی جاتون خالی الان یه نیمرو خوردم با نون سنگک!!.😂!.◊🤓دو توصیه خیلی مهم:اول اینکه : هیچ وقت به انتخاب های همسرتان نخندید؛ شما یکی از آنها هستید.دوم اینکه : هیچ وقت به انتخاب های خودتان افتخار نکنید؛ همسرتان یکی از آنهاست.😉