گرگیه تو پوست بره از روز اولی ک اومدم بدجور باهام لج بود ولی تو رو نشون نمیداد حرفاش ب گوشم میرسید گفتم حالا نامزدیم حساسه روم رو جهازم الکی حساسه درست میشه بعد از عروسی هی دعوتش میکردم خونش که میرفتم کاراشو میکردم کمکش میکردم واسش تولد گرفتم بقیرو هم دعوت کردم ولی ب خودش نگفتم ک سوپرایز بشه برگشته بود گفته حالا یه کیک خریده کاری کرده مگه بخدا چقدم وسیله شام درست کرده بودم
سر خونه خریدنشون پول کم اورده بودن چک داشتن چکی که ماال بابای خودش بود به خاطر باباش رفتم النگوهای دستمو فروختم انگشتر شوهرمو که ۱۰ گرم بود فروختیم دادیم بهشون قرار شد گرم دادیم گرم بگیریم ولی وقتی خواستیم بخریم طلا گرون شد فقط تونستن هم وزن النگوهامو بخرن انگشتر شوهرم رفت ب باد هوا مادرشوهرمینا هم فقط ب خاطر اینکه برادریشون ب هم نریزن ب شوهر من میگفتن تو گذشت کن ما هم بیخیال شدیم ولی پررو تر شدن تازه طلبکارم شدن ک وزن النگهای من پولش گرونتر از اونی دراومده بوده که بهشون داده بودیم
چند وقت پیش کرونا گرفت هر وعده براش غذا دادیم برد خدایی مادرشوهرمم همش براش غذا درست میکرد ابمیوه اینا ک خوب بشه میگفتیم شهر غریبه گناه داره حالا برگشته گفته منتی ندارن سر من نمیاوردن از رستوران غذا میگرفتم خیلی چیزا شنیدم خواستم باهاش رو در رو کنم ولی بیخیال این بحثای چیپ شدم اینجا شاید همه فک کنن اینایی ک دارن نظر میدن همه میگن جاریمون بده ما خوبیم ولی بخدا من براش کم نزاشتم نمیدونم چرا تو رو با ادما خوبه با همه اینجوریه بعد پشت سرشون حرف میزنن تازه ازین حزب اللهیاس ک اهل نماز روزه و خدا پیغمبره
...ای بابا