من مجردم . یبار یکی بچشو دوسه ساعت داد دست من . آقا بچه خودشو خیس کرد.
هیچ لباس دیگه ای هم نداشت منم نمیدونسم باید چیکار کنم.
پاشدم یه تیکه پارچه رو سر اپن بود برداشتم بستمش دور کمر بچه تا خشک شه
ینی قیافشو تصور کنید فقط😆انگارختنه کرده بود.
مامانش اینا اومدن گفتن این چرا اینطوری شده ( مامانم اینا نبودن واسه همین ندیدن چی بستم دور بچه)😳
خلاصه گذشت.
چن روز بعدش با مامانم اینا داشتیم سرسفره غذا میخوردیم مامانم رفت سبزی بیاره.بعد همینطور که داشتیم سبزی میخوردیم یهو چشمم افتاد ب پارچه ای که سبزیا توش بود.
همون پارچه ای بود که بسته بودمش دور اون بچه😐😐😐😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
ینی من همینطوری سبزیارو تف کردم تو سفره مامانم بنده خدا هی میگفت چیشد چیشد منم با صدایی ک شکل بزغاله بود نعره زدم اونو نخوریدش😂😂😂عجب رروز بود واقعا
شمام بگین