ولی من اصلا تو این عالم ها نبودم 😄
نمیفهمیدم معنی رفتاراش چیه
وقتی میشنیدم میخوایم بریم خونه عمم یا میخوان بیان خونمون دیگه دلم بی طاقت میشد و از شوق نمیدونستم چیکار کنم 😅
تا اینکه یه روز پسر عموم اومد بهم گفت دوست دارم 😐
خبلی تعجب کردم نمیدونستم چیکار کنم
نمیدونم چرا هر کاری میکرد به دلم نمینشست 😕
رابطه عمومینا با ما خیلی خوب بود زنعموم هم خیلی من و دوست داشت
از اونطرف رابطمون با عممینا افتضاح
سالی یهبار به زور خونه همدیگه میرفتیم
بد شانسی من بود و خوش شانسی پسر عموم 😄
همینجوری با این رفتار پسر عموم گذشت تا 18 سالگی
دختر خوش بر و رویی بودم🤗
چند تا خواستگار هم داشتم ولی بابام خیییلی حساس بود روی من
میگفت کسی که میاد خواستگاری دخترای من باید تک باشه 😁