امروز اومدیم خونه مادرشوهرم 😭 ی زمین داشتن اطراف شهر .دادن به دامادشون جو کاشته ..شکهرم به مادرپدرش گفت چرا ب داماد دادی تو ک پسر داری می دادی به ما ..اخه قبلا شوهرم گفته بودم ی چیزی بکارم اینا هیچی نگفته بودن .بعد شوهرم گفت مال تونو ب پسرتون نمیدین ب داماد میدین ..مادرشوهرم هی گفت توکه خودت کارداری و خلاصه هرچی از دهنش دراومد زبون درازی کرد ..البته شوهرمم جوابشو داد ..منم ساکوت مطلق کردم .بحث تموم شد.بعدا مادرشوهرم با من قهر کرد😏😳چایی اورد تعارف نکرد .سفره انداخت تعارف نکرد 😑😞اخه من ک حرفی نزدم کلا ساکت بودم فازش چی بود ب من چ ...وا 😑😐😐منو چپ چپ نگاه میکرد .