من با خانوم دوست شوهرم خیلی دوستم قرار شد زنشو بذاره پیش من باشوهرمن برن مزرعه حالا اومدن درخونمون دوستم چشاش باد کرده بود گفت که میخواد به زور منو بذاره خونه بابام دعواشون شده بود هر چی گفتم بذار خانومت پیش من بمونه تنهام گفت نه دلش برا مامانش تنگ شده میخوام ببرمش بمونه پیش مامانش از چشاش اتیش میبارد دلم برا زنش خیلی سوخت هر کار کردم نبرش نشد