پدر من نظامیه دربی بود سال ۸۹ فک کنم که رئیس پاسگاه فردیس خونه ما بود داییم اونشب همه دختر پسرارو با وانت سوار کرده بود با سرعت سر فلکه پیچیده اتاق وانت جدا شده نفهمیده و رفته حالا اقای رئیسم سر سفره به اقاجونم میگفت نمیدونم کدوم احمق بیشعوری اینکارو کرده اقا جونم یهو گفت به ترکی اون احمق بیشعور ایناها خاک بر سر من بوده🤣
حالا اون بنده خدام داشت اب میشد مام از خنده مرده بودیم
خاطره ای ندارم🙂🖤😔
سلام، لایک
رئیس از کجا فمید اتاق وانت جدا شده 🙁
🤣🤣🤣🤣🤣👏خوب بود خاطره زیاد دارم یادم نیس اگ اومد مینویسم
بلایکین
ماتازه نامزدکرده بودیم مادرشوهرم اینا حلیم میدادن بعد مادرشوهرم گفت شکرببرید پایین بعد برادرشوهرم گفت آخه کدوم اسکولی حلیموباشکرمیخوره؟ من گفتم من میخورم بیچاره فقط سکوت کردومحلوترک
دوستم داشت میگفت هر شب باید دندون مصنوعی های مادربزرگشو تمییز کنه و خوشش نمیاد .
سه تایی رفتیم تو رستوران سفارش غذا دادیم نوشابه اوردن همون دوستم گفتم بگو لیوان یه بار مصرفم بده رفت پای صندوق گفت اقا سه لیوان مصنوعی بدین .فهمید سوتی داده گفت ببخشیو منظورم اینه لیوان یک بار مصرف بدین میخواین نوشابه مصنوعی بخوریم .دوباره اومد جمعش کنه گفت ببخشید اشتباه میگم حواسم به دنون های یک بار مصرف مادربزرگم بود .هممون اون وسط غش کردیم از خنده رستورانی مرده بود از خنده .
