مثله بقیه معمولی نیستم وقت خوابمون رو نتونستم تنظیم کنم همیشه همینه...تصمیم میگیرم خوب و عالی باشم ولی نمیتونم
بی نظمی من مطئنا زندگیم رو تحت تاثیر قرار میده...همیشه با خودم درگیرم همش خودمو سرزنش میکنم ولی چند روز و چند وقت میتونم خوب باشم باز ول میکنم
اصلا تازگیا حس میکنم خودخواه شدم😔دیگه پسر هشت سالم رو تا حدودی ول کردم حوصله ندارم بگم بیا صبحانه بخور ساعت یک ظهر از خواب بیدار شدیم...رفته یه راس اتاقش بازی میکنه با دستگاه...منم نگفتم بیا چیزی بخور
دیگه حوصله ندارم نگران غذا خوردن اونم باشم
همه كم مياريم ادميم ديگه حالا شما حس ميكني من مطمئنم كه مامان خوبي نيستم
تووو خسته ای فقط عزیزم خسته نیاز به یه استراحت و ریلکس کردن داری دوباره حالت خوب میشه
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
گشنش بشه خودش میاد داداش منکه از یخچال اویزونه
انگار دلم میخواد نبینمشون چن وقت پسر کوچیکم روانم رو بهم ریخته با جیغ زدناش
همش در حال جنگ و دعوان این دوتا
من چرا انقدر ضعیفم چرا
خانمی ،روزمره‌گی باعث‌شده مسایل برات تکراری بشه‌وبی انگیزه.خودت به چالش بکش.ایجاد انگیزه کن.یک کار جدید انجام بده یا یادبگیر.که موظف باشی سر ساعت خواستی بیدار بشی
مگه پسرتون محصل نیست ک تا یک میخوابه؟
وای خدایا همیشه فکر میکنم فلان مرحله رو رد کنم دیگه یه نفس راحت میکشم، شما مامانا رو که تو نی نی سایت میبینم میفهمم هنوز اصل کاری مونده
یک کاری که همیشه دوست داشتی انجام بدی انجام بده.برای خودت وقت بذار.شادی برای خودت ایجاد کن
تا نریم بیرون و گردش و گشت و گذار و دور همی های فامیلی وضعیتمون اینه .
خونه نشین شدن ادمو بی انگیزه میکنه .
جاریک دو تا بچه داره .ولی چون میره خونه بامیلا و میگرده .
درو همسایه ها هم میان خونشون .خیلی باانگیزه هستش .
یه بار بعد از طهر اومد خونه ما . داشت دیونه میشد .میگعت نه کسی میاد خونت نه تو میری بیرون . این چه زندگی اخه :(
چرا هست
گفتم به مدیرشون شرکت نمبکنیم
بیدار نمیشد صبا وقتیم که به زور بیدار میکردم با کوچیکه هم بیدار میشد فقط جنگ و دعوا...
ولی اگه خوابمون رو میتونستم تنظیم کنم حتما بیدار میشد تقصیر منه میدونم یه هفته از نماز صبح که بیدار میشدم نمبخوابیدم بعد پسرمم بیدار میکردم...درسته کلی نغ میزذ اعصابم رو خراب میکرد ولی خیلی خوب بود...اما شب دیگه ساعت ۱۱ از پا می افتادم دلم میخواست بخوابم اینجوری میخوابیدم همسرم گلایه داشت که میخوابی به رابطه اهمیت نمیدی😭خدایا چرا من انرژی و عرضه ی جمع کردن این زندگی رو ندارم
اینطور صحبت نکن بخودتم تلقین بد نکن محکم باش بشین ی برنامه ریزی درست کن اصلا رو کاغذ بنویس مثلا ۸باید از خواب بیدار شدم ۸نیم صبحونه ۱۰ناهار درست کنم مطمئن باش با این راهکار دوباره نظم ب زندگیت برمیگرده امتحان کن عزیزم،خونه ما ک پادگانه 😂😂😂منم خانوم سرهنگم انقدر سخت میگیرم ولی خوب اینجوری اعصابم راحت تره عاشق برنامه ریزیم
