عزیزم حامگی چیز خیلی عجیب نیست.
من تعجب میکنم بعضی ی طوری برخورد میکنن
من سر اولی خونه خودم بودم.بری مهمونی میرفتم خونه کسی.يك مدت مريض شدم چندروز موندم خونه مادرم.
تا اخرشم خونه خودم بودم. اصلا درك نميكنم بعضيها كل ماه اخرى ميرن جايي ميمونن ميكن ميترسيم و اينا.ترس نداره الان عصر ارتباطه رنگ ميزني يا ميري دكتر و بيمارستات ديگه.
زايمانم كلا خودم و همسرم بوديم باهم.
الان براي دومي كه باردارم الان دو هفنه است مادرمو از دست دادم خونه مادرمم.اونم چون شرايط روحيم خرابه