من زندگیم خوب نبود خییلی بد بود هیچ خوشی نداشتم
حتی فکرشم نمیکردم ی روزی با کسی در ارتباط باشم غیر شوهرم
محبت ندیدم عاشق محبت دیگری شدم خدامنو ببخشه
گف عاشقمه متاهله بچم داره ۱۷سال ازم بزرگترخ
فقط تلفنی باهاش حرف میزدم خیلی دوسم داره
توبه کردم گفتم دیگ سمتش نمیرم
ولش کردم
امروز بهم پیام داد حالمو پرسید گفتم برو برا همیشه برو
گفت آه کشیدم تا اخر عمرم نمیبخشمت
میترسم خیلی میترسم از نفرینش اون سیدم هس