2726
عنوان

جاری نادان ما،🤔

1026 بازدید | 41 پست

ما سه تا جاری هستیم من بزرگیم وسطیه خیلی دختر خوبیه اسمش مریمه اصلا کاری به حرف و گلایه و قرو فر..نداره وضع مالیش افتضاحه شوهرش خرابه اعتیادوبیکاری و بی خونه...خرجشون و پدر شوهرم میده برا پدر شوهرمم سخته خرج چهار تا رو بده این جاری منم خیلی کم خرید میکنه من اصلا ندیدم خریداش و جاری کوچکم خیلی جلوی اون کلاس میزاره البته جلوی همه ولی میبینم غم و توی چشمای مریم بارها مثل کلفتش باهاش برخورد میکنه میگه برو خونه ی من کابینتام و تمیز کن خودشم تو مغازه هست اون بیچاره هم میره یا چند وقت پیش من و مریم خونه پدر شو هرم بودیم داشتیم حرف میزدیم من یه لباس و کفش و سفارش داده بودم که شوهرم اومد گفت بسته پستیتم رسید چشمک زدم ک ادامه نده گفتم غصش میگیره یه دفعه اون اومد رفته بود برا بچش خرید کرده بود برا خودشم پارچه خریده بود تا ما رو دید برگشت از تو ماشین خریداشو اورد و نشون داد که اره شوهرم گفته کفشم بخر گفتم نمیخوام گفته اونو بخر نگا به بچه های مریم کردم دیدم با حسرت دارن نگاه میکنن به جاری کوچکم گفتم جمع کن بچه ها غصه میخورن گفت بخورن پدرشون  نباید هر چی داره و دود کنه گناه من چیه و دو سه روز پیش جاری کوچکترم اومد خونه من هی میخواست غیبت مریم رو بکنه و همش میگفت من دارم زحمت میکشم (مغازه داره مرغ فروشی و شاگردم دارن شوهرشم سر کار دولتیه )میباس سبزی بفروشه رشته ببره ترشی بندازه منم همش طرفداری مریم رو کردم دیگه عصبانی شد و گفت شوهرم همیشه میگه خدا خیرت بده باز تو کمک خرجی برامون هستی اونا از صبح تا شب بیکارن منم گفتم بگو اونا شوهراشون نمیزاره اب تو دلشون تکون بخوره با لبخند گفت معلومه دیشب رفتیم مغازشون شوهرم گفت دیگه مرغم نمیشه بخریم شوهرش گفت خدا رو شکر ما تا حالا تو زندگیمون نموندیم بازم زن من کمک خرج هست برامون شوهرم گفت خدا رو شکر قدرش و بدون زنش با خنده و شوخی گفت خب شما هم بفرستین اینا رو سر کار اضافه وزن پیدا کردند منم گفتم بس که خوشبختن شوهراشون خوب بهشون میرسن یهو گفت حالا شما وضعتپن خوبه اوم مریمه دیروز دو تا مانتوداشتم تنگ شدن برام دادم مامان بده بهش بپوشه ناز اورده پسشون داده گفته من دارم اینا دیگه چقدرافاده دارن شوهرشم گفت میباس بگی کهنه هم از سرتون زیادیه فقط با شوهرت خوردن و خوابیدن  نمیفهمید پول پیدا کردن چقدر سخته (از ساعت ۵که بیدار شدم حرفاشون داره اذیتم میکنه نتونستم بخوابم)بااین موجود تازه به دوران رسیده چ باید کرد

وای خدایا

چه موجوداتی هستن اینا دیگه

البته تو دوستام ازینا داشتم که قیچیشون کردم از خودم

که خدایی نکرده مث اونا نشم

اگه دیگه نه لایک کردم نه ریپلای بدون کامنتت رو نخوندم 😉

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

چقدر توضیح دادی 

ولی جدای از بیشعوری جاری کوچیکت 

کار مریم خانم هم درست نیست 

باید ی تصمیم قطعی بگیره 

یا وایسه شوهرشو سر ب راه کنه نزاره دستش جلو اینو اون دراز باشه حتی پدر شوهر و نزاره بچه ها تو حسرت باشن 

یا هم واقعا طلاق بگیره بره خودش مستقل کار کنه این چ وضعیه اخه بنده خدا هر چند تو شرایطش نیستم و درک نمیکنم ولی من بودم عمرا همچین وضعی رو تحمل نمیکردم

از ی جایی ب بعد آدم هم عاقل میشه هم مهر و محبتش روجا اینکه  پای آدما حروم کنه نثار پای گربه،سگ ها و گلدوناش میکنه.بدون توقع و ب دور از هر آسیبی 

خودشم مقصره

چرا باید یکی اجازه بده هر کس هرطور میخواد باهاش رفتار کنه

به یکی بگن برو کابینتامو تمیز کن اونم بره؟

خب برای خودش ارزش قائل شه وگرنه رفتار دیگران چه ارزشی واسه آدم داره. 

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه

من دیگه دارم از جاری ها می ترسم 😶

یک روز بر گونه ی این مملکت یک بوسه، و بالای سرش یک یادداشت میگذارم و می روم؛ "آنچنان زیبا خوابیده ای که دلم نیامد بیدارت کنم..."🍂دوستان گلی که مبتلا به بیماری سرطان هستن در مورد مراقبت های بعد از شیمی درمانی نیاز به کمک دارن می تونن از من بپرسن تا جایی که بتونم با تجربه های شخصی خودم پاسخ می دم...من و دیگه تو تاپیک های دورهمی تگ نکنید با تچکر... 
حالا خب چرا خود مریم نمیره سرکار



دو تا بچه داره دوقلو کلاس اول دختره هیچی یاد نمیگیره پسرش خوبه همش داره باهاشون کار میکنه اینقدر دلم سوخت براشون گوشی هوشمندم نداره خیلی غصه میخوره

زن کمک خرج... قدیما پسر میاوردن تا نیروی کار مجانی و کمک خرج باشه، الان همه این تفکر و تقبیح میکنن

الان طرف زن میگیره میگه حتما باید شاغل باشه، نمی تونم خرجش و بدن تو این گرونی، همه براش کف میزنن که چقد برا زن ارزش قائله

واقعا چیزیکه مهمه برا این آدما منافعه اقتصادیه.بقیه ش اداست

کیا با وجود همه سختی هاش دوست دارن چهارتا بچه داشته باشن؟😄 ریپلای کنین همدیگه رو پیدا کنیم😃
خودشم مقصره چرا باید یکی اجازه بده هر کس هرطور میخواد باهاش رفتار کنه به یکی بگن برو کابینتامو تمی ...


بهش گفتم تو با من و اون هیچ فرقی نداری میگه اگه نرم شوهرم کتکنم میزنه مریم بیچاره میره اونم یه پولی میده شوهر مریم

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730