2737
2734
عنوان

اخ ک چقد دلم برا مادرم سوخت دیشب

749 بازدید | 25 پست

دیشب رفتیم ی سری بهشون بزنیم تا دیدمش غم رو تو چهرش دیدم...بعد خودش شروع کرد ب درد و دل .گفت تا الان داشتم گریه میکردم.گفتم براچی؟ گفت داداشت و زن داداشت خواسته بیاد اینجا دو سه روز مرخصی دادن بهش ولی اومده ک بیاد تو راه پلیس جلوشو گرفته..تردد  ممنوعه( داداشم یکی دو ساعت فاصله داره شهرشون)   خلاصه گفت دلم سوخته براش ک اماده شده بیاد ولی نتونسته...رفتم تو اشپزخونه..خریداشونو گذاشته بودن رو زمین کلی خرید کرده بودن میوه و این چیزا...مادر چقد غمخواره بچه ست.واقعا من ک دیشب حال مامانمو دیدم از دیشب سرم درد گرفته...دو ساعت گریه کرده بوده😪😪..‌ولی ما ک رفتیم دیگه حالش یکم بهتر شد

مامان یه خاطره از جوونیات واسم تعریف میکنی؟👧👧کل جوونیامو زل زدم به گوشی👩‍🦳👩‍🦱👩‍🦳👵

خب داداشت نباید بیاد!

منوخدآمرفیق فابیم☺️افتخارم اینه خوزستآنیام😍 فقط انرژی مثبت😉تاجیآ دستآ بالآ بالآ💙ته تغآریِ بابا خآن👋😉پروازی ۶۵٠😻😛 من از اون آبـی خفنام(؛💫 بعد از خدآ فقط اسم تو بهم آرامش میده یاحسین💚😁اسفندی😎❄دختری که مرجع تقلیدش کوروش و داریوشِ👑😇 مراقب طبیعت باشیم🌱🐥زودا که نباشد وی و "ایران" باشد😏

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

وا داداشت تلویزیون گوشی رادیو چیزی نداره ک بدونه راهها بستس 

نشسته مادرت رو دلخوش کرده😕

واسه حل گره های زندگیم یه صلوات میفرستین .اللهم صل علی محمد وآل محمد وقتی تو امضاتون میزنین صلوات من میفرستم براتون فقط حال ندارم اعلام کنم😄❤ من مطمئنم خونه ام سه تا اتاق داره با یه حیاط که توش حوض داره  تابستونا میخوابیم داخلش😍و یه آشپزخونه ی بزرگ و خوشگل من تو اون خونه نفس میکشم وخوشحالم و بچه هام سالم وسلامت بزرگ میشن من مطمئنم خدایا کمکم کن 😍یا نُورُ یا بُرْهانُ، یا مُبینُ یا مُنیرُ، یا رَبِّ اکْفِنی الشُّرُورَ وَ آفَاتِ الدُّهُورِ وَ أَسأَلُکَ النَّجَاهَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ❤️بسم الله الرحمن الرحیم اَلحَمدُللهِ الّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب اَلحَمدُلله الّذی جَعَلَنی مِن اُمَّهِ محمد صَلی الله عَلَیه وَ آله اَلحَمدلله ِ الّذی جعلً رِزقی فی یَدِه وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدی النّاس اَلحَمدللهِ الّذی سَتَرَ عُیوبی وَ عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.❤️  ماشاالله ولا حول و لا قوه الا بالله❤️
2731
ای بابا اخه چقد داداشت بی فکره  مگه نمیدنست جلوشو میگیرن که دلخوش کرده مادرتونو

تازه زنگ زده بود ب مامانم عصبانی شده بود ک هر وقت ما خواستیم بیایم تو خونه تشریف نداشتی ...الانم ک پلیس نمیزاره...میدونسته ولی خب فک کرده شاید اونقد سختگیری نکنن ..

مامان یه خاطره از جوونیات واسم تعریف میکنی؟👧👧کل جوونیامو زل زدم به گوشی👩‍🦳👩‍🦱👩‍🦳👵
2738
کاش کرونا بره به زندگی عادی برگردیم😢

این کرونا کلا تمام زندگی مردمو مختل کرد...من چند شب یبار میرم خونه پدر مادر ولی با کلی دلهره 

مامان یه خاطره از جوونیات واسم تعریف میکنی؟👧👧کل جوونیامو زل زدم به گوشی👩‍🦳👩‍🦱👩‍🦳👵

ما 20 دقیقه فاصله داریم اجازه خروج نداریم دو ساعت فاصله دو تا استان میشه !

...خدا دوتا هدیه ارزشمند بهم داده    ........ یکی سلامتی همسرم بعد یه بیماری سخت یکی تولد پسرم بعد سالها انتظاره سخت همیشه شاکرم وهیچوقت یادم نرفته چه روزایی پشت سر گذاشتم .....خداجونم خیلی ممنون از هدیه ای که بعد این همه سال  سختی بهم دادی درس بزرگی بود اینکه بالاخره یه روز سختیا تموم میشه وهمیشه باید امیدوار باشم اما بدون هرگز امید م رواز دست ندادم همیشه شرمندتم خیلی دوسم داشتی ...خیلی دوست دارم

هر کس کامنت منو میخونه،خوااااهشا نرید خونه پدر و مادرتون

ان شاالله توی اوضاع بهتر با وجدان آرومتر💔

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز