2733
2734
عنوان

جاری جدید

2113 بازدید | 88 پست

بچها من ۲۵ سالمه و خجالتیم با اینکه زحمت میکشم و هرکاری از دستم بر بیاد بی منت دریغ نمیکنم ولی خب در ابراز محبت اینا ضعیفم و همش رو در وایسی دارم یک ماهه جاری دار شدم ۱۸ سالشه قبل خواب پدر شوهر مادرشوهرمو میبوسه بی دلیل هی میبوسه میگه من عاشق عشف ورزیدنم کارایی ک میخوام انجام بدمو پیش میفته که از دستم بگیره ...منو شوهرم تو خلوت خیلی بهم محبت داریم ولی تو جمع نه  جاریم میوه پوست میگره و ....ی جورایی مورد مقایسه قرار میگرم از وقتی جاری دار شدم و نمدونم باید چ کنم...😞😞😞😞اعتماد بنفسم کم بود با اومدن اون و مقایسه ها کمتر شد و با این رفتارا ریز من گوشه گیر میشم.

فقط ي جمله

اعتماد ب نفستو ببر بالا 

تمام

مهدي جان بيا كه با آمدنت دنيا گلستاني ميشود باور نكردني ..... امام زمان آوردني است ...ما بايد به آن درجه از بلوغ برسيم كه آمادگي حضور امام را در بين خودمان داشته باشيم.....برخي نشسته اند كه بعد از آمدنش حركتي كنند..... عمده حركت قبل از آمدن حضرت صورت ميگيرد... براي فرج امام زمان صلوات بفرستيم

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

به نظرم خودت مورد مقایسه قرار میدی اون و با خودت،بقیه اینجوری فکر نمیکنن

این کاربری دست ۵۰۰نفره،اگر اینجا احیانا خالی بستم بعدش سوتی دادم و گندش درومد،مطمعن باش،من نبودم و اون ۴۹۹نفر دیگه هستن😂
2731

محبت به بقیه رو کار ندارم عزیزم شخصیه اما خب محبت به همسر حتی توی جمع خیلی هم عالیه واسه شوهرت هیچوقت کم نزار تمرین کن

هیچکس من نیست و این قدرت منه💪تآج👑روسَر مَنِع توچِرا گِرِفتی فآزِپآدِشآیی😉
2738

اصلا تغییر رویه ندیا یه وقت میگن حسودی کرد.

تا میتونی خودت باش.اون مدلش اونجوریه دیگه

شوهر من مُرده💛💛💛این بار اولی نبود،که توی قلب من میمرد ،اون با نگاهای عجیب کفر منو درمیاورد،هرز میپرید من کشتمش،در فکر کشتن کشتمش،من اون بد لعنتی رو در عشق و نفرت کشتمش،👈شوهرم تو قلب من مرده یعنی خودم کشتمش،امیدوارم خیلی زود واقعا بمیره👉من خیلی آرزو ها داشتم ارزوی داشتن یه زندگی آروم یه خانواده خوشبخت اینکه تو خونمون باهم پشت به پشت با مشکلات روبرو بشیم.آرزوی شنیدن جمله نگران نباش تا ته دنیا باهاتم‌😔آرزوی داشتن دوتا بچه یکی دختر یکی پسر که تو خونمون همیشع صدای خندشون باشه.وقتی شوهرم از سر کار میومد باخنده بریم استقبالش .صدای خوشیمون به آسمون برسه.اما نشد....شوهرم دلش بامن نبود...وقتی من با گریه تو بغلش میگفتم عاشقم باش...اونو تو بغلش میگرفت و میگف بدون تو میمیرم تو عشق منی😢😢😢...وقتی واسه آیندمون خیالپردازی میکردم اونم تو فکر این بود چجوری میتونه اونو دیوونه خودش بکنه ....حالا من موندم و آرزوهایی که شاید دیگه نشه بهشون رسید.منم یه زن جوون با آرزوی یه زندگی معمولی............
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز