2703
2553
عنوان

سرنوشتم....

273 بازدید | 16 پست

سلام عزیزان خواهشا نمک رو زخمم نپاشید .اگه تونستین راهنماییم کنید.از قبل هم تایپ نکردم لطفا صبور باشید.

بنده متولد 74 هستم و از لحاظ ظاهر و تیپو اندام خوبم.و 8ساله ک مزدوج شدم.دریک خانواده ی 5نفره بزرگ شدم و بدون کوچیکترین  تنشی بین پدرومادرم یا در کل خانوادم...

بنده مادر یک 🙆ناز و یک 🙋‍♂️کاکل زری هستم💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜

کاش از قبل تایپ میکردی

دیگر از رفتن به دکتر زنان متنفرم اصلا خاطرات خوبی ندارم هر چه خاطره است یاس و ناامیدی است دست خودم نیست هر بار که با تست منفی روبرو میشوم تمام آرزوهایم یکباره خاموش میشود،تا به کی اینهمه صبر؟؟ خسته ام از نگاه های پرسش گر دیگران 😔خدا کاری بکن🙏

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2720

بطور سنتی با همسرم ازدواج کردم و از قبل نمی شناختمش .17سالم بود ک اومدن خواستگاری من و مادرمو بیرون دیده بود و تعقیب کرده بود و فرداش مادرشو برای خواستگاری فرستاد😣از اول چون سنم کم بود مخالف بودم ولی متاسفانه بخاطر دهن بین بودن مادرم ک دخترت چرا ازدواج نمیکنه راضی شدم

بنده مادر یک 🙆ناز و یک 🙋‍♂️کاکل زری هستم💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜

طبق رسومات عقد کردیم و ازمن 13سال بزرگتر بود و درحالی ک مادرش تو مراسم خواستگاری گفت سنش کمه و ما بعدش متوجه شدیم و دیگه چون نشون آورده بودن نتونستیم بهم بزنیم و خیلی دروغایه دیگه ک گفتنش تمومی نداره

بنده مادر یک 🙆ناز و یک 🙋‍♂️کاکل زری هستم💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
2714

خلاصه تو دوران عقد خیلی مهربون بود هرچی ک میخواستم فراهم میکرد و میگفت هیچ کس اجازه ی کوچیکترین دخالتی نداره حتی پدرومادرم😣ک من رو ابرا بودم و با خودم میگفت خدایا شکرت چقدر خوشبخت شدم تا اینکه بعداز 5ماه رفتیم سرخونه زندگیم ک کلا شد ی آدم دیگه.دست بزن داشت بشدت.شکاک و بددهن.هفته ای دوبار سره مسخره ترین و جزئی ترین چیز میزد.و خانوادمو راه نمیداد ب خونمون

بنده مادر یک 🙆ناز و یک 🙋‍♂️کاکل زری هستم💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜

که دخالتهای مادرش شروع شد چرا بهش لباس میخری چرا ساعتو این دیوار زدی چرا مبلاتو بد چیدی باید خواهرشوهرت بیاد دکور خونتو عوض کن سلیقه نداری و منم میگفتم خب من هوس دارم خودم بچینم تازه عروسم ک شروع کرد ب دادوبیداد کردن تو چ حقی داری جوابمو میدی و لال مونی بگیر و شوهرمو پر کرد انقدر کتکم زد از هوش رفتم و با اب یخ ب هوش اومدم

بنده مادر یک 🙆ناز و یک 🙋‍♂️کاکل زری هستم💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜

تا اینکه به حرف این و اون خام شدم بچه دار شدم تا زندگیم بهتر بشه ک بدتر از بدتر شد با شکم حاملم میگفت باید کارای مادرمو کنی وگرنه بیچارت میکنم منم از ترسم میرفتم حمالیشونو میکردمو همچنان سره کوچیکترین چیز کتک میخوردم وخانوادم حق اومدن ب خونمو نداشتن تا اینکه گذاشتم رفتم قهر خونه ی پدرم.

بنده مادر یک 🙆ناز و یک 🙋‍♂️کاکل زری هستم💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜

بعد از چهار پنج روز اومد التماس کرد دیگه تکرار نمیشه و بیا بریم منم گول خوردم برگشتم چاره ای نداشتم چون باردار بودم ک ...زندگیم شد تلخ تر و گندتر از روزای قبل.بچم بدنیا اومد نزاشتن مادرم تا دوسالگی بچم بیاد خونمون طبقه پایینه مامانشینا زندگی میکردیم 24ساعته ننش نگهبانی میداد تا خودش از سرکار بیاد روزا با کتک خوردنامو تحقیر شدنام سپری میشد و چندباری هم قهر رفتم ولی هیچ فایده ای نکرد تا کوچیک ترین کارای مامانشو من میکردم هربی احترامی ک بلد بودن ب من میکردنو شوهرم طرفداریشونو میکرد

بنده مادر یک 🙆ناز و یک 🙋‍♂️کاکل زری هستم💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜

ولی یکم بهتر شد اخلاقش و کمی ازادم میزاشت برای بیرون رفتن و اومدن خانوادم ب خونمون ولی اجازه نداشتمو ندارم ک با هیچ کدوم از خانوادم برم بیرون یا بیان سر سفرمون بشینن.ولی خودش از پیرو جوونشون بگیر حمالیشونو کردم و گفتن وظیفته از پدرش سیلی خوردم و از مادرش فحشای خیلی زشت شنیدم ولی از ترس بچه هام تحمل کردم بچه ی اولم دختر بود سرکوفت میزد میگفت عرضه ی پسر زاییدن نداری تا اینکه ناخواسته سه سال بعد دخترم خدا پسر گلمو بهم دادو اخلاق خودشو خانوادش یکم بهتر شد


بنده مادر یک 🙆ناز و یک 🙋‍♂️کاکل زری هستم💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜

زندگیم خیلی بهتر از روزای قبل شده ولی ب خانوادش خیلی وابستست.البته ب پدرو مادرش و نسبت ب خواهراش سرد شده و آزادم گذاشته برای بیرون رفتن و خرید ولی خدا نکنه ی روز ب پدرو مادرش سر نزنم میشه همون آدم سابق درحال که  خودش فقط عیدا خونه ی پدرم میاد اونم با کلی خواهش و تمنای من

بنده مادر یک 🙆ناز و یک 🙋‍♂️کاکل زری هستم💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

رمان و کتاب

magical_chicaa | 36 ثانیه پیش
2687