بزارید من اول بگم من یکی از فامیلامون فوت کرد چن وقت پیش هی میومد تو خواب خالم هی میگفت اب میخوام اب میخوام ما هم رفتیم به مامانش گفتیم گفت ک اخرین بار گفت تشنمه رفتم واسش بیارم دیدم وسط حیاط افتاده ماهم الان هر هفته سر خاکش اب میریزیم
دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
مادر بزرگم بعد هفتمش اومد به خوابم و گفت تو که نمیدونی از دست چه پیرزنی وحشتناکی خلاص شدم که منو زندانی کرده بود ... و بعد رفتم یه کم جستجو کردم و دیدم بزرگان ، دنیا رو به پیرزن و عجوزه تشبیه کردن
مامان من دوستش ک سرطان داشت فوت کرد هی میومد تو خوابش برگشت ب مرده ی بیچاره گفت چی میگی چرا هی میای تو خوابم اونم دیگه نیومد
حتی روزی ک پونزده بار فال حافظ گرفتم و گفت بهش نمیرسی، حتی اون لحظه ای ک دیدم پستای یه دخترو یکی در میون لایک کردی و عکس دونفره تون رو دیدم، حتی روزی که با یه زن جدی حرف میزدی و بازم حسودیم میشد و...تو همه ی این لحظه ها خواستم دیگه دوستت نداشته باشم، خواستم برا همیشه ب چشم ی مرده بهت نگاه کنم یه آدمی ک ول کرد رفت برا همیشه و منم گفتم ب جهنم اما نشد...من دل کندن برام عین آب خوردنه من پرم از قبر آدمهایی ک ریختمشون دور پاکشون کردم خیلی راحت از زندگیم ولی خودت بگو این حس لعنتی چرا میگه نرو همه چی درست میشه...؟؟ حالم خوبه ولی چرا ب هر کی میگم چمه میگه احمق نشو ولی من هیچ وقت احمق نشدم هیچ وقت خودمو گول نزدم هیچ وقت نذاشتم حالم بد بشه بخاطر عشقت... توی این برزخ و جنگ حسم ب آینده با واقعیت یه حسی میگه بری هم ناراحت نمیشم، ب هر حال ممنون واسه لحظه هایی ک حال دلم بد بود و خوب شد بعد اینکه تو رو دیدم، لحظه هایی ک خودتم متوجه نشدی دوستت دارم اما من خوشحال بودم... هیچ وقت نذاشتم حالم بد شه هیچ وقت و امروزم حالم خوبه بدون وابستگی بهت میدونم آخرش 20 خرداد 1405 روز عروسیمه با تو...راجب تیکر سوال نکنین عشقا باردار نیستم
من دیدم مادربزرگم مرده من رفتم خونشون زنده شد من بردمش حموم و لباس نو پوشید و زیرش ی زیر انداز سفیییید انداختم گفتم بشین میخام ازت عکس بگیرم دیگ از خاب پریدم