شوهرم از خونه بابام قهر کرد جنگ کرد و دعوا شب زد بیرون خابیدیم تو ماشین داخل شهر غریب فرداصبح که اومدیم حرکت کنیم خیلی غمگین و ناراحت بودم همش چون میدونستم برگردم اینجاشوهرم قیامت میکنه باخانواده م قطع ارتباط میکنه گفتم خدایا امام زمان یه اتفاقی بی افته شروع کردیم به حرکت ۵۰ کیلومتر اومدیم یهو وسط سربالایی تو گردنه دیسک صفحه ماشین سوخت باورتون نمیشه😑😑😑امام زمان حاجت مو داد جایی که فکرشونمیکردم.بعدبرگشتیم شبم با پدرم آشتی کردن واقعا خداجایی دست ادمو میگیره که فکرشم نمیکنی