اول بگم اگه برای کسی تاپیکم تکراریه بدون اینکه بی احترامی کنین ازتاپیک خارج شین ووقتتونو برای تاپیک تکراریم نذارین
دوست بابام تابستون منوبامامانم دیده ومنو پسندیده برا پسرش به مامانم گفته توخونه مشورت کنم میگم که دختر نجیبی دارین پسرم بهم گفته براش از شهرمون دختر انتخاب کنم بعدگذشت وگذشت تقریبا۶ماه گذشت ومن اصلا فک نمیکردم بهشون که الان که داشته میرفته مسافرت چون زمستونارو میره یه شهردیگه پیش پسراش بابامو همیشه میدیده اما رفتنی به بابام گفته من دارم میرم مسافرت اما دخترتو برای پسرم میخوام میام خواستگاریش اما کی رو نمیدونم
میشه بدون اینکه مسخره کنین بگین میاد نمیادمنظورش کلا چی بوده
چون پسر خوبی داره نمیخام ازدستش بدم😔
البته اینم بگم من یک روز بعداینکه نماز جعفر طیار روبه نیت ازدواج خوندم اومدن به بابام گفتن