سه تا دوست دارم هر سه متاهل هستش و خیلی وقته باهم دوستیم امروز یکی از دوستای قدیمیم زنگ زد به مامانم شمارمو خواست مامانم ضمارمو داد زنگ زد بهم کلی حرف زدیم خیلی ناراحت بود پدرشو از دست داده و شوهرش کتکش میزنه قهر کرده پیش مادرشه کلی حرف زدیم افسردگی گرفته گفت اگه ناراحت نمیشی شوهرتم بدش نمیاد خونه نیست دلم گرفته عصری بیام خونتون با خواهر کوچیکم یکم حال و هوام عوض شه مثل قدیم حرف بزنیم منم گفتم باشه چون اگه میگفتم نه بد بود بعد به مامانم زنگ زدم گفت فلانی گفت عصری میام خونتون واینا مامانم شروع کرد داد وبیداد که حق نداری کسیو راه بدی هیچکس بجز خانواده ات نباید بیان خونت نمیزاره باهیچکس رفت وامد کنم منم صبح تا شب خونه تنهام بنظر شما چیکار کنم تاخالا هم کسی خونم نیومده جز خانواده مادرم نمیزاره
چه اشکالی داره خب بیاد خونتون اما یاد بگیر اصلا حرف دلتو به دوستات نگی
یه بیداری دقیقا عین یه کابوس،مثل گشتن تو تاریکی و بی فانوس،میچرخم تو حباب انتظار تو،مثل ماهی و تنگ و وهم اقیانوس....زندگیم سوخت ...جسد آرزوهام مونده روی دستم...خوشبحالت زندگی کردی💔ولی من نه نتونستم😔
❌🚨از یکم دی ماه برای اعتراض به وضعیت سایت نه تاپیک میزنیم نه پست میزاریم🚨❌ ... A New Me Coming Soon Loading... ۲۰% عضو اکیپ علمی تخیلی💫 خدایاشکرت💕 i can🕊
خب مگه محبورین به مامانتون اطلاع بدین این دیگه زندگی شخصی شماست در کل باید حواستون باشه ک روتون اثر بذار چون افسردگی طرف مقابل ناخودآگاه شمارو هم افسرده میکنه