من کارم خیلی سنگینه خورد و خسته میام ما عقد هستیم به دلایلی فعلا خونه خواهرشوهرم زندگی میکنیم هروقت میام شروع میکنه میگه من.....مقدار پول بیشتر ندارم نمیتونم خونه رهن کنم بگو باباتینا بیشتر کمک کنن منم امشب زدم به سیم اخر گفتم هرچی گرفتی نگرفتی به من ربط نداره من دارم رعایتت رو میکنم یک ساله لباس نگرفتم یک ساله نه رستوران رفتیم نه کافه نه جایی بچه ها بخدا نه کادویی خواستم نه کادویی گرفته اصلا نه تولد نه هیچی گفتم حق نداری اینجوری اعصابمو خورد کنی از سر کار میام خستم الانم اشک تو چشام جمعه جلو خواهرشوهرم نمیتونم گریه کنم
بچه ها خواهرشوهرم خیلی مهربونه مثل مادرمه نگید چرا اینجام