اگه خواستین جواب منم بدین با اجازه
... رفتم برم دستامو بشورم
تو راهرو یه پنجره کوچیک داریم اونجا وایستاده بود. مثل روح از پشت پنجره منو نگاه میکرد... چاقو به دست از کنارم رد میشه با لبخند خبیثانه ...
وقتی می خندم چشم غره میره برام... ظرف میشورم پشت سرم میره اونقدر سینک ظرفشویی رو با وایتکس و اینا می سابه یه ساعت
همیشه هم همینکارو می کنه... جارو میزنم میگه فرشا خراب میشه نزن... یخچال رو باز می کنم میگه دنبال چی می گردی...
پنجره رو تو این سرما باز میکنه میگم ببند سرده میگه برو تو یه اتاق دیگه بشین... دیگه تاکی صبرم تموم شده