من خودم یه عالمه خواستگار خوب داشتم بدون دلیل هرکس یه ایرادی گرفت و رد کردیم
نمیدونم چرا یهو جن گرفتم وقتی شوهرم اومد خواستگاریم اینقددددددددد دعا کردم و ذکر خوندم و خدارو قسم دادم که نگوووو ،،،،
حالا نه اینکه فکر کنید پای عشق و عاشقی وسط بوده باشه یا اینکه خوشم اومده باشه ازش !!!!یه جوری خسته شده بودم گفتم بعد این همه خواستگار به این ازدواج کنم و هرچی بادا باد
اینقد بدبختی کشیدم وزجر کشیدم تو این ازدواج که مثل سگ پشیمونم ،،،،،
الان یاد اون ذکر هایی که میگفتم بخدا میفتم میگم خودم کردم که لعنت بر خودم باد !!!!
من به زور از خدا خواستم