کارهای خطرناک یا عجیب

خیلی سال پیش که کم سن و سال بودم یه بار دو تا پسر با ماشین مدل بالا به من و دوستم گیر دادن که بیایید سوار شید و بیاید برسونیم و از این دری وریا هر چی کم محل کردیم ول کن نبودن  اونا یه پاره آجر پرت کردم به سمت ملشینشون خورد به شیشه عقب و شیشه خورد شد و ریخت پسره پیاده شد و اومد دستشو برد بالا که منو بزنه تو چشماش نگاه کردم و گفتم جرات داری بزن نزد و رفت

بعدها فکر می کردم اگه اجر به سر یکیشون می خورد و می مرد من چه خاکی به سرم می ریختم و خلاصه خدا خیلی رحم کرد

به نظر خودم عجیب نیست وقتی خیلی ازش عصبی میشم با مشت میزنمش البته بازو یا شکمش.

یه بارم توی صف نونوایی دیدم شاطرش سیکار به لب داره نون میپزه و یه دستشم گوشیه

گفام سیگارت رو خاموش کن و گوشیتم بذار کنار که منبع میکروبه.گفتم هیشکی هیچی نمیگه تو میگی؟گفتم شاید واسه بقیه مهم نباشه چی میخورن ولی واسه من مهمه.گفت نمیذارم.گفتم باشه.من امروز نون نمیخرم.فردا میام که تو نیستی.همون وقت به ۱۰ جا زنگ زدم و گزارششو دادن.فرداش که رفتم نبودش.شاگرده بر و بر نگام میکرد😂

شوهرم میگه از چشمت دیدم که یه شبی یه جایی ترورت میکنن

همین بلاهارو سر مامور برق و گاز و مدیر مدرسه دخترم و اموزشگاه موسیقی دخترم هم اوردم

همشون هم قانونی

به حقم هم رسیدم

این به نظر خودم عادیه.ولی زمان دانشجویی ی شهری بودم که کلا دانشجو دختر از شهر دیگه یکم براشون نامأنوس بود.تو راهش هم بازرسی هایی بود که کلا یه سری مامورعقده ای داشت.یه بار منو دوستم و از اتوبوس پیاده کردن ساکمونو‌گشتن.یه ماموره خیلی بهمون گیر داد منم خیلی باهاش بحثم شد بعد گفت کاری نکن همینجا بگم مواد از چمدونت پیدا کردم منم همچنان باهاش بحث کردم که جرات نداری و این حرفها.خلاصه بعدش که سوار شدم راننده کلی نصیحتم کرد که واقعا نباید حوابشونو میدادم و ممکن بود واقعا اینکارو بکنه.بعد هم از چند نفر دیگه شنیدم که هر کاری ازشون بر میاد.بعدش واقعا پشیمون شدم و تا آخر زمان دانشگاه همیشه زبونم کوتاه بود واقعا اگه اون کارو میکرد کل مسیر زندگیم عوض و داغون میشد

وای.البته اون پاسگاه کلا اسمش به بدی در رفته بود.من کلم بو قورمه سبزی میداد که به خیر گذشت .دیگه بعدش عاقل شدم

باید بدونی که حق داری

باید بدونی حقوق شهروندی داری

باید توی نت سرچ کنی

بدار واست مثال بزنم

دختر کوچیکم دفاع شخصی کار میکرد.مربیش گفت مسایقه بین المللی دارن.دوتا ایتم شرکت کنن.هر ایتم ۲۰ یورو .ما گفتیم گرونه.گفتن باشه.واستون تخفیف گرفتیم که ایتم دوم نصف قیمن یعنی ۱۹ یورو که کلا میشد ۳۰ یورو .که اون موقع میشد ۴۸۰ هزارتومن

یک هفته به مسابقات مونده جلسه گذاشتن.توی ایتم دوم هم اصلا تمرین نداشتن.من گفتم چه جوری یک هفته ای امادشون میکنین؟گفتن به بچه هاتون ایمان داشته باشین.گفتم من به  خدا ایمان دارم و مطمنم خود خدا هم نمیتونه یک هفته ای به اینا هنر رزمی یاد بده

من از ایتم دوم انصراف دادم ولی دوستانون همشون دوایتمی بودن.من رفتم بنر مسابقات و گزارشاش رو توی نت پیدا کردم.اسم سرپرست مسابقه رو که یه مربی معروف بود پیدا کردم و بعدم رفتم تو سایت مربیها شمارشو پیدا کردم و زنگ زدم.میدونی گفت ورودی چنده؟۱۰۰ تومن.

چنان بلایی سر مربیه اوردم که حراست خواستش

پول همه دختر و پسرا رو هم پس داد.نزدیک ۱۴ میلیون

تازه بعضی از مامانا گفتن ولش کن

گفتم بهش ثابت میکنم که ما پشت کوه نیستیم.من که دیگه نمیذارمش با این مربی

اما یاد میگیره با کسی دیگه اینکار رو نونه

یه ماه تو کوه و برف و سرما بدون آب و غذا گیر افتاده بود جزئیاتش بماند که چ بلاهایی سرش اومد،یه سال تو یه کلبه تو کوه تک و تنها میخوابید فقط شبا باهم حرف میزدیم دو روزی یه بار میرفت روستا گوشیشو شارژ میکرد.با حیوانات درنده هم زیاد رو به رو شده

و خیلی چیزای دیگه که نمیشه گفت و اینجا جاش نیس