یبار یه کاری کرده دیگه بعداز اون که حدود یکسالو نیم میگذره اصلا بهش اعتماد ندارم.به هیچ عنواننن همش فکر میکنم دروغ میگه پنهون کاری میکنه.....
کلا همه چیو بد میبینم.مثلا امروز بعد دوهفته تقریبا گوشی نداشت گوشیش خراب شده بود نمیتونست بره بگیره امروز گرفت صدای پیام گوشیش میومد گفتم بده ببینم کیه داشتم نگامیکردم یهو گوشیو ازدستم محکم کشید قبلا اینکارو نمیکرد پیش خودم گفتم لابد میترسه کسی این مدت پیام داده باشه نمیخاد من ببینم.....کلا بهش مشکوکم واقعا نمیدونم چیکارکنم امروز بهش کلی حرف زدم.گفتم من دیگه هیچ حسی بهت ندارم اگه قبلا بود میشستم کلی گریه میکردم ک نکنه داره بهم خیانت میکنه ولی الان نه برعکس دارم میخندم .فقط منتظرم دستت رو شه ولت کنم برم.بد یادم نیس چی شد چی گفتیم اصلا یادم نمیاد بد گفت بهم سم بده بخورم بمیرم گفتم راهای بهترین هست میتونیم جداشیم بد خندیدم گفتم چرا خودمو قاتل کنم.نمیتونم اصلا حرفاشو باورکنم چون ادمیه ک کلا به همه خ دروغ میگه و چخانه.پدرم خ بهش اعتماد داره میگه من مطمعنم که کاری نمیکنن ولی اگ ی روزی بخاطر چیزی ک ازش بفهمم جذاشم ازش همه میگن سرگوش من جنبیده بچها من واقعا از خوشگلی چیزی کم ندارم و اصلا قابل مقایسه نیستم بااون.خیلی دلم شکسته .قبلا هم ک کاری کرد مقصر خودم بودم خیلی ازارش میدادم سررقتارای مادرش .خیلی مادرش بده خیلی توهین میکرد به خودم خانوادم اذیتم میکرد مدام میگفت تو هیچ جایگاهی نداری توزندگی پسرمو....خلاصه همه ی اینا باعث شد من صب تاشب پرخاشگری کنم نمیدونستم ب خودم مسلط باشم مدام پرخاشگری توهین کم محلی اخرشم ک کارداد دستم.حالا دیگ اصلا بهش اعتماد ندارم نابود شدم کل موهام سفید شده چیکارکنم......مدام فکرم اینه که داره بهم خیانت میکنه با ی زن درارتباطم یا زن دومداره دارم دیوونه میشم