بت خانواده همسر را بشکنید

من که ازشون بت نساختم خودمم براشون نکشتم ولی اگه نیاز به کمک داشتن از رو دلسوزی کاری کردم ولی نه بیشتر نمی دونم چرا بعضیا خودشونو برای خانواده شوهر می کشند خانواده خوده آدم قدرشناس نیستن چه برسه به خانواده شوهر

حالا این همه طولانی تایپ کردید یکی بگه چجوری بشکنیم این بت ها رو.... راهکاراتونم بگید

من که با مشغله درست کردن برای خودم این کارو کردم دارم سعی میکنم یه هدف بزارم و به اون برسم .

یه چیزی بگم...خودم اینو میدونم که آدم کاملی نیستم.من هم اشتباهاتی دارم گاهی به یه نفر حسادت می کنم این با بت سازی فرق داره.گاهی نمیدونم دارم حسادت میکنم یا بت میسازم اصلا حسادت با بت سازی چه فرقی داره؟؟

همین الان منو همسرمم ,سراین موضوع بحث داشتیم.واقعا هربار بعداز هر بحث به این نتیجه میرسم اخرش زندگیم میرسه به طلاق و جدایی از دخترم با این ذهنیت اقا.شب بعد از یه هفته خونه مادرش بودیم‌ اومده همه اخلاق و رفتارامو انالیز میکنه .هزار و‌یک گلایه که سردم کار نمیکنم احساس راحتی نمیکنم چرا چایی نمیارم چرا خوشصحبت نیستم گرم نیستم و رفتارهام با همه مثل هم نیست .یعنی هیچجوره متوجه نمیشه و نمیبینه.که اونام دقیقا اینطورن و هزار برابر بدتر.خیلی خیلی روشون حساسه .یه مدته کامل افسردگی گرفتم رابطم باهاش خیلی بد شده.حس یه ادم غریبه بهش دارم از بس با ناعدالتی هاش ازارم داده از بس همه حرفامو انالیز میکنه‌.میخواد احساس راحتیم بکنم!!!!!یه دوست عزیزی واقعا راست گفتن تا همسرمون همراهمون نباشه هیچی فایده نداره.هر چی پنبه میکنم رشته میشه.عین یه خانم بسیار خاله زنک مو به مو حرکتامو نگا میکنه.روزی هزار بار میگم کاش دیرتر بچه میاوردم.اصلا بچه نداشتم یه راست جدا میشدم.وقتی اون ایرادای که ازم میگیره رو میگه منم میگم توهم داشتی بعضی هاشو میگم میگه دروغ میکی از لج میگی مقابله به مثل میکنی!!!!!با یه ادم خودشیفته که میگه هیچ کس اندازه نک انگشت من خوب نیست چطور باید رفتار کرد ای خدا

من هر دوماه یکبار چند روز حال خیلی وحشتناک پیدا میکنم در حد روانی 

سر کتاب معتبر باز کردم دعا نوشتن واسه همسرم

بنظرم درسته چون همسرم مشکل سرد مزاجی شدید گرفتن کاملا یهویی 

یکمدت رفت و آمد نداشتیم خوب شده بود اما رفت و آمد شروع شد دوباره تحول حال من و سردی همسرم شروع شد 

خیلی سردرگمم

گاهی فکر میکنم دعایی وجود نداره این منم که تمام انرژی منفی اونا رو دریافت میکنم 

هیچوقت این نیازش از من رفع نمیشه چون تا نشم کارکن همهوقت و همه جوره ی مادرش خانوادش راضی نمیشن .اینم راضی نمیشه.این همه گلایه میکنه در حالی که میرم هم ظرف میشورم هم تو پهن کردن سفره کمک میدم گاهی چایی میارم.کاراشونم همینان!!!!باز این اینبار میگه زیاد احساس راحتی نمیکنی.بیشتر احترام مادرمو داشته باش.در حالی که خودش رفتارش با خانوادم و خانواده خودش صدبرابر فرق داره.میگه الکی میگی کسی مثل من خوب نیست!!!!

دقیقا منم مشکل شما رو دارم 

مادر شوهرم بهم متلک رکیک میگه در حد توهین شوهرم فقط نگاه من میکنه ببینه نکنه من واکنش بدی داشته باشم که به مادرش بر بخوره 

فقط حرکات منو میبینه 

میرسم هر جمعی چشمش به زنهاس

تمامی حرکات زنها رو متوجه میشه اما کافیه حتی سر مرد رو ببرن متوجه نشه 

دلیلش مشخصه 

مادرش پیش پسرهاس غیبت کرده و اینا رو مثل خودش خاله زنک تربیت کرده 

چه جالب اولش شبیه من بودی و دقیقا همسر منم همینا رو میگفت

پس کم کردن رابطه هم موثره

عزیزم بنظرم رفتنت رو کمتر کن. 

هفته یک بار زیاد محسوب میشه بنظر من 

منم وقتی هفته ای یکبار میرفتم این مشکلات رو داشتم ولی الان که چند ماه یک بار میرم دیگه از این مشکلات خبری نیست 

من تو زن عموهام دیدم

اونی که خودشو میکشت و چاپلوسی و محبت بیش از حد

و اونی که اهل این کارا نبود

آخرم اون بی طرفه ارزش بیشتری داره براشون

آره، واکنش بدی نشون میداد 😬

بانو هم ی جا گفتن اگه میخواین از همسرتون یک دشمن خونی بسازید از خانواده اش پیشش گلایه کنید. 

بله خیلی مؤثره چند ماه یکبار یکی دوساعت میریم و برمیگردیم. اینطوری خیلی بهتره 

دوری و دوستی 😂

البته اینکه رفت آمد از هفته ای چند بار برسه به چند ماهی یکبار سخت بود ولی شد. 

چون هیچی هم نگفتم همسرمم حساس نشده به این قضیه 

سلام

صفحه اول و صفحه اخر خوندم

افرین میگم

بت شکنی خیلی واژه خوبیه

مشکل اینجاست که ما مشرک میشیم بخداوند

شرک یعنی هرچیز و هرکسی جز خدا را بزرگ کنیم

من که دارم میبینم پدرم مادرم خواهرامم خیلی اوقات مثل مادرشوهر پدرشوهر جاری و خواهرشوهرن

دیگه نه از کسی توقعی دارم نه واسم مهمه واکنش کسی بزار سلام نده بزار احوال نپرسه بزار احترام نکنه مگه ما محتاج مردمیم مگه ما نیاز داریم

هرکسی خوبی کرد بخودش کرد بدی ام کرد بخودش کرد

تاپیک اخرم هم خوبه بیایید 

عزیزم نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی خانواده همسر من کلا بت هستن.یعنی سرشناسن و اصل و نسب دارو باکلاس

و اکثر فامیلشون یا دکترن یا تو ارگانهای دولتی مقام بالا دارن.اما من وقتی وارد خانوادشون شدم کاملا عادی باهاشون برخورد کردم.خودشونو باد کرده بودن ولی وقتی دیدن ملاک من واسه احترام گذاشتن این چیزا نیست و تا احترام نذارن احترام نمیگیرن بادشون خوابید.کلا ادم وقتی کسی پاچتو نگیره بهش  بی احترامی نمیکنی که درسته؟ من مثلا با مادرشوهرم مث احترامی که به زنعمو زندایی یا زن همسایمون میذارم احترام میذاشتم.هر کسی هم اذیتم کنه بی احترامی نمیکنم فقط خیلی راحت کنارش میذارم.ارتباط بر قرار نمیکنم نه لفظی و نه چشمی.

اما صمیمیت کم کم پیش اومد و خود خواهرشوهرام دوسداشتن دوست باشیم.خداروشکر الانم خوبیم.خیلی هم حرف میزنیم من اگه از چیزی مثلا از باران ناراحت بشم بهش میگم اونم توضیح میده که سوتفاهم بوده و رفع میشه

اخه مشكل اينه تنها نيستي

همه مرداي ايراني همينن(٨٠درصد)

منم هميشه ب طلاق فكر ميكنم

ناعدالتي درمورد من و خانوادش هميشه ازارم ميده

ديگه اسم خانوادشم مياره هيچ واكنشي ندارم

انگار سنگ شدم

تا همسر پشت ادم نباشه فايده نداره،ك نيست..يا بايد تحمل كني و اونارو مثل خانواده خودت بدوني كه من عمرا اينكارو كنم يا بايد با بيخيالي سر كني ياام كه بايد جدا بشي

من فعلا بيخيالي رو پيش گرفتم

تا ببينم...